امروز عصر بعد از بیدار شدن از خواب روزانه (در مورد من نادره) تو فکر تمام کارایی بودم که این روزا شدن انگیزه ای برای زندگی کردنم. نمیدونم تو نظرات قبلی یکی نوشته بود که شما گره های زیادی را تو زندگی ادما باز کردید. راست میگه من سعی کردم همیشه به دیکران کمک کنم. اما این روزا تو زندگی یه ادمایی هم گره میزنم. گرهی هم که من میزنم احتمالا غیر خودم کسی نمی تونه باز کنه (اینا مطمئن مطمئنم و دلم به حالشون می سوزه چون  یه جایی گیر میفتن که نه راه پیشی دارن نه راه پس مجبورن بسوزون! درست مثل کلاغی که قراره بسوزونمش، بیچاره کلاغه، نمیدونه چه سرنوشتی در انتظارشه). من خیلی تغییر کردم. البته باورام تغییر نکردند، اما روش زندگیم زیر و رو شده. نمیدونم قبل از این تغییر میمردم تو قیامت چطوری بودم، اما خوشحالم بعد این تغییرات زندگی میکنم. دوست دارم رو به روی خدا با این کارایی که میکنم قرار بگیرم. از کارایی که میکنم خوشحالم حس میکنم یه بار دیگه متولد شدم. بعضی وقتا دلم برای اون یکی خودم که گذاشتمش کنار تنگ میشه، اما به خودم قول دادم همین جوری بمونم. اما امروز بعد از خواب تو فکر این بودم چهارسال دیگه من چه جوریم. ممکنه بازم دگرگون بشم؟ این دگرگونی به کدام سمت متمایلم میکنه. این روزا دل نگرانیایی هم دارم. تو زندگی ادما ممکن خیلیا وارد شن خیلی با ادم میمون همیشه کنار ادمن حتی اگر دور باشن و خیلی میان و میرن فراموش میشن خیلی زود. اونایی که با ادم میمونن دو گروهن یا خیلی خوبن یا خیلی بد. گروه اول عشقا به ادم هدیه میدن. از این ادما تو زندگی من کم نبوده و نیستن اما یه ادماییم تنفرا به ادم هدیه میدن. برایند عشق و تنفر تو زندگی ادم میشه روشی و سبکی که ادم تو زندگیش بر اساس اون زندگی میکنه. این روزا معمولا کارم شده کنترل دقیق برخی وقایع هر روزه. بعضی وقتام که من علاقه ندارم وقایع خودشون میان پیش من (اینا دیگه نمیدونم چه جوری توجیه کنم، بعضی وقتا واقعا تو کارای خدا میمونم). بعد من اونا را بررسی میکنم و بر اساس وقایع تصمیم میگیرم چکار کنم. این روزا دنبال خرید یه وسیله شکار جدید هستم که با اون بشه همزمان ده تا هفده صید یه جا گیر انداخت!!! البته دارم فکر میکنم که این کار ظالمانه نباشه. از تلاش یه صید برای رهایی لذت میبرم فکر میکنم تو کودکیم تو محیط باز روستایی همین بلاها را سر جانورا در می اوردم و حالا یه جور دیگه در یه سطح متفاوت برگشتم به کودکیم. دیشب به یه دوست پیام دادم از لحن چشم گفتنش لذت بردم!  یه پیامم دادم به یه دوست که حساب یکیا میخوام برسم مجوز داد که برسم احتمالا حدسش این بود که مخالفتش تاثیری رو تصمیم من نداره و من فقط خواستم به بالانر از خودم اطلاع بدم و تصمیمم جدی جدیه! چشم اولی با خب برس دومی نشون میده که حالا شدم همونی که باید. اماده برای هر حرکتی فرقی هم نمیکنه رو به روم کی ایستاده!؟

پ ن 1: محبت بعضی ادما فراموش شدنی نیست، ادمایی که به موقع یه بار از رو دوش ادم برمیدارن اونا همیشه تو یاد و قلب ادم میمونن. یه ادمایی در بدترین موقعیت زندگی یه بار به ادم تحمیل میکنن ظلم اینا هم فراموش شدنی نیست.

پ ن 2: این روزا اتفاقاتی میفته که  از جنس واقعه نیست. نمیدونم چرا اینجوری شدم اما از اتفاقات زندگیم با اینکه بعضیاش برام قابل هضم نیست خوشحالم. واقعا خوشحالم.

12 thoughts on “من و زندگی این روزام!

  1. «دوست دارم رو به روی خدا با این کارایی که میکنم قرار بگیرم.»

    سلام استاد.
    این جمله تون برام عجیب بود و خاص!
    به نظرم نشون از اطمینان کامل قلبیه.
    واقعا میشه مطمئن بود دقیقا همونی هستیم که باید؟؟؟!!!
    ببخشید واقعا برام سواله…

  2. سلام. بهتون تبریک می گم حالا که کارتون داره خوب پیش میره و موفقیت برای شما است حواستون به ظلم نکردن هست، انشاالله همیشه حواستون به این موضوع باشه چون در این صورت موفق ترین هستین….
    خوبه که آدم قدرشناس محبتهای آدمای که بهشون محبت کردن باشه و خدا هم بزرگداشت افرادی که به انسان محبتی می کنه رو ضروری بیان می کنه چون محبت ادامه دار میشه…در مورد ظلم ها هم حق میدم بهتون فراموش شدنی نیستن ولی پیشنهاد می کنم بخاطر آرامش روح خودتون و رضایت خدا ببخشیدشون…البته میدونم این کار براتون سخت نیست…
    سربلند باشید

  3. سلام به اقای محمودی
    خدا به داد کی برسه؟
    سلام به کودکانه ها ….
    من الان اونقدر مطمئنم که هیچ وقت نبودم!
    گذر زمان خیلی چیزا را شفاف تر خواهد کرد الان فقط کار میکنم اگه یه روزی مجوز صادر شد بحرفم خوب اون وقت قضاوت با شما
    من اونقدر مطمئنم که حاضرم با این پرونده در برابر خدا حاضر بشم بگم ادم افریدی
    سلام به 11191
    اینکه ظلم میکنم یا نه را نمیدونم (مطمئن نیستم، اما یه چیزا مطمئنم اگاهانه ظلم نمیکنم!) در مورد محبت و ظلم الان در کانون توجهم نیست. من آرامش دارم اونقدر ارامش که همه را بازی بدم. امروز عصر به فاصله چند دقیقه سه تا ادم مهم زنگ زدن به من تا یه مسیرا کنترل کنن. این یعنی اینکه اونا با تاخیری چند روزه تازه فهمیده بودن که محاسباتشون هیچ جور با هم نمیخونه. یاد دو هفته پیش افتادم که عزیزترین ادمای این روزای خودم تو کارا بازی دادم تا مسیر گم بشه. این یعنی اینکه اونقدر آرامش دارم که سه لایه بی خود برای یه کار طراحی کنم یا با اشاره دوست عزیزی ادمایی درگیر یه کار کنم که تمام معادلات کنشگرانی که کنشگرند نه مثل من اماتور چنان به هم بریزه که نتونن درستش کنن. پس اتفاقا آرامش دارم بدجور. به قول یه دوست چشما بازه باز و گوشا بسته. فقط میبینم خدا را شکر نادیدنیا را هم که میشه دید.

  4. سلام استاد.
    و سلام به کودکانه هایم و سوالش.

    اگه اطمینان کامل محقق میشه، پس «خوف و رجا » چی میشه. اینکه باید انسان همیشه در یک حالت خوف و رجا بمونه برای اینه که نسبت به اعمالش نه ناامید باشه نه کاملا امیدوار.

    و
    «…برایند عشق و تنفر تو زندگی ادم میشه روشی و سبکی که ادم تو زندگیش بر اساس اون زندگی میکنه…» چرا؟

    البته استاد،ما به شما و انگیزه فعالیتهاتون اطمینان کامل داریم. شاید به بعضی روشها نقد داشته باشیم …

  5. سلام
    اینکه تلاش اسلام به اینکه ادما بین خوف و رجا نگه داره یه نکته است اما این به معنی نیست که یه نفر نمیتونه نسبت به عمل و نیت مرتبط با اون عمل مطمئن نباشه؟
    اخه روش های منا مگه شما میدونید؟
    البته اینکه شما به من و انگیزه هام اطمینان دارید نظر لطف شماست اما اگه ایرادی باشه به همونجاست؟ نه به روش ها، به ویژه روشها که تا حدودی سلیقه ای هم میشه. البته اگه تو روش ها شما موردی دارید که بر سبیل ناحقه حتما باید بگید. من تلاشما میکنم ناحق نکنم و این برام یه اصل مهمه، اما یه جاهایی ممکنه اشتباه باشه البته تو کل کار نه تک موارد. شاید لازم باشه بشینیم قضایا را دقیقتر تحلیل کنیم تا ببینم کدام روش غلط بوده و ایا روش درست و در عین حال کارامدی بوده و ما استفاده نکردیم. به نظرم خودخواهانه نباشه خیلی خوب کار شد!!!
    حداقل ان چیزش که به عهده ما بود و در ادامه هم هست این بود که تلاش بشه کار درست انجام بشه و واقعا حساسیت منم خیلی زیاد بود. البته ممکنه ادم سهوا اشتباه بکنه
    در مورد جمله مورد سئوال بلاخره ادم برای حرکت نیاز به یه بینش و باوری داره که بخشیش بیرونی هستش شما نمی تونید منکر این بشید که من باید احساس تکلیف کنم و این چیزیه که نمیشه به راحتی از کنارش گذشت. واقعا برام مقدور نیست شفاف تر بنویسم

  6. سلام مجدد بر استاد.
    برآیند نوشته های شما و وقایع بیرونی ، میشه حدسیات ما.
    ما نه از روشها مطلعیم نه طرحها. فقط حدس می زنیم.ممکنه اشتباه بگیم.

    استاد خسته نباشید از انجام پروژه ها و وقت گذاری برای دانشجوهاتون و مخصوصا در جواب دادن به نظرات.

    با اجازه، دوست داشتم خسته نباشید واقعی را به خانواده شما بگم. که مطمئنا موفقیت پروژها بی حمایت و گذشت اونها به سختی باید انجام بشه.

  7. سلام
    در مورد وقت گذاری برای دانشجوها خوب وظیفه استاد همینه البته اینکه دانشجوها به خوبی از فرصت های ایجاد شده استفاده میکنن یا نه دیگه به استاد مربوط نیست
    در مورد نوشته ها ببخشید که خیلی شفاف نیستند. در مورد مسایل بیرون یا به تعبیر فیسلوفان زبانی چون سرل و استین واقعیت های اجتماعی انچه که دیده میشه با انچه که در حقیقت وجود داره زمین تا اسمون فرق میکنه. بر اساس دیدن رو ساخت نمیشه پی به زیر ساخت ها برد.
    در مورد روش های من خوب اخیرا خودمم نوشتم یه بزرگی به من توصیه کرده مردم ازاری نکنم اما من گفتم مردم ازارم کاریشم نمیشه کرد
    در مورد خانواده هم دعا کنید خدا بهترین ها را براشون بنویسه.

  8. سلام، دکتر امیدوارم زندگیتون سرشار از ارامش باشه.
    فقط یه سوال: دکتر فرمول آرامشتون چیه؟ خوب می دونیم فرد پر مشغله ای هستین اما بین دانشجوها به یه فرد فارغ از دنیا معروف هستید؟ !چطور می تونین تو این کش و قوس زندگی ارامشتون حفظ کنید؟ اگر ممکن به من رمز آرامشتون بگین؟ البته اگر ممکنه؟

  9. سلام
    خدا!
    آرامش ادم در تمام حالات اعم از شادی و ناشادی به بستگی و وابستگیش به خداست
    خدایی که ارادش و قدرتش و علمش و حکمتش کامل کامله
    کافیه خدا تو زندگیت باشه پررنگ باشه تا زندگیت رنگ خدایی پیدا کنه اونوقت از هیچ چیز و هیچ کسی نمیترسی و به چیزیم دلبستگی پیدا نمیکنی

  10. هر چند از اتفاقات اين روزهاي زندگي شما اطلاعي ندارم اما همواره براتون آرزوي موفقيت ميكنم و از خوشحالي شما خوشحالم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *