روشن است كه مدرسه بافت و زمينهي گروهي دارد و كل فرايند مدرسه و تعليم و تربيت حالت اجتماعي دارد. اولين چيزي كه دانشآموز در مدرسه ياد ميگيرد، اين است كه افراد بايد با گروه سازگاري يابند و در اين جاست كه رفتارها تغيير ميكند و يادگيري اتفاق ميافتد. تعامل افراد در مدرسه يك بازخورد فراهم ميكند يا به طور نامحدود، مجموعهاي از تجارب همكاري و مشاركت را توليد ميكند. اگر چه مدارس به خاطر دانش، وجود و هستي مييابند؛ اما حضور دانشآموزان و ديگران در مدرسه است كه مدرسه را به عنوان يك موسسه شكل ميدهد. در درون فرهنگ اجتماعي مدرسه ميتوان بسياري از نمادهاي سنتي را مشاهده كرد. اين نمادها نشان ميدهند كه جامعه و مدارس از انواع مختلف مردم كه از نژادها، طبقات اجتماعي، اديان مختلف، گروههاي شغلي و نظامهاي ارزشي متنوع تشكيل ميگردند. معلمان تضادهايي را در فرد ميبينند كه اين تضادها بين افراد مختلف جامعه نيز مشاهده ميشود. اين تضادها انرژيهايي را توليد ميكنند كه برخي اوقات مثبت و موجب حل مشكل يا فعاليت سودآور ميشود، اما در بعضي موارد منجر به ناهمگوني و اثرات منفي ميشود. از نقشهاي اساسي مدرسه فراهم كردن تعاملات اجتماعي مثبت و ارتباطات مطلوب خواهد بود كه براي فراگيران جهت دهنده و رشد دهنده باشند (زم و كوتلر، 1993).