امروز یه جایی سخنرانی داشتم! (از سر بیکاری بود) بعضی از مستمعین می گفتن که چرا شما تو صدا و سیما برنامه ندارید اما ادمایی که معلوم نیست چی میگن برنامه دارن.

داشتم فکر می‌کردم خوب اگه صدا و سیما کارشا درست انجام میداد وضع جامعه بهتر از این بود. افول عقلانیت تو جامعه ما غیر از کارکرد غلط رسانه ها دلیل دیگه ای داره؟ رسانه تاثیرگذاری مثل صدا و سیما به جای فضا سازی برای نقد دلسوزانه و مشفقانه و دعوت از کارشناسانی که حرف برای گفتن دارن، فضا را در اختیار ادمایی قرار داده که یا حرفی برای گفتن ندارن و یا پول به صدا و سیما میدن (برنامه ادارات و مدیرا به ویژه شهردارا واقعا مسخره اس). طبیعتا پیامد این کارا افول عقلانیته که در عمل در حوزه‌های مختلف زندگی مردم قابل مشاهده است. هر چی نگاه میکنی که رفتار مبتنی بر عقلانیت ببینی کمتر می بینی. رفتارها و حرکاتی که ادم شرمش میاد بگه.

 

8 thoughts on “صدا و سیما و افول عقلانیت

  1. سلام خوبه فقط وقتشو بیشتر کنید لطفا!
    میگن یه حافظ پژوه رو دعوت میکنن فلان شبکه رسانه میلی! برا یه برنامه کارشناسی تولیدی کی؟ هزار سال پیش، استاد شروع میکنه صحبت کارشناسانه درباره اندیشه حافظ کارگردان میاد میگه مردم به دردشون نمیخوره از یه چیز دیگه حافظ بگو. استاده از زندگیش میگه کارگردانه میگه نه میخوای نونمونا آخر کنی؟ استاده از تأثیر شعر حافظ بر شعر بقیه لیگه کارگردان میگه جان من ثقیله دکان ما رو تخته نکن استاده میگه یه شعر میخونم از حافط و تموم میاد شعرو بخونه از خونه کارگردان زنگ میزنن که بیا که نوه عمه پسر دایی دختر عمو ناتنیت که کلاس اوله شاگرد سوم شده بین سه نفر این تو فامیل ما سابقه نداشته جشن گرفتن زشته دیر برسیم.
    بینندگان عزیز به نظر شما این داستان واقعیست؟!!

    اینم نمودی از تأثیر افول عقلانیت! شب امتحانی این چه کاریه؟!
    اروزگارتون خوش

  2. سلام بر شاگرد سابق
    وقتی دانشجوهای قدیمی ادم دانشجو دکتری بشن بعدشم بخوان بیان همکارمون بشن، یعنی من خیلی پیر شدم!!!!!!!!!!
    حق الناس که ظاهرا یه شعاره مثل بقیه شعارهایی که وجود داره
    البته امیدوارم نسل بعدی کارش بهتر باشه

  3. دانشجوی قدیمی همیشه شاگرد می مونه و استادش همیشه استادش!
    من همیشه شاگردم، بدون تعارف، بدون اغراق.
    امیدوارم نسل بعد بیش از هر چیزی امید رهایی داشته باشند نه سرخوردگی زود هنگام آنگونه که ما کم کم داریم اسیرش میشیم

  4. در اینکه من استادم شما شاگرد شکی نیست به ویژه که از پنهانیات شما هم خبر داشتم!!! خیلی جدی نگیر.
    کلا زندگی یه بازیه البته معنوی نگاه کنی بازی هدف منده دنیویش واقعا یه بازی
    البته قرار نیست به بازی اما قرار نیست خیلی خودتا اذیت
    شما موفق میشید چون تواناییشا دارید تا همین جا خیلی خوب پیش اومدید
    یه ضعفایی هست برطرف کنید مشکلی نیست

  5. چشم اون را جدی نمیگیرم!!! اما این را که استاد به آدم بگند توانایی اش را داری را جدی میگیرم تا روزنه امیدی داشته باشم.
    واسه شنیدن توصیه هاتون همیشه آماده ام، بعد از امتحانات حضوری میرسم خدمتتون؛ هرچند دوبار اومدم دانشکده و متاسفانه ندیدمتون و چندباری هم دفتر تماس گرفتم موفق به صحبت نشدم.

  6. من: عزیز کلهر

    محصو ل مشترک درد وزخمهای عمیق یک جهان پر از جنگ و خونریزی هستم
    و هرشب در گور ستانی مخوف شعر هایم را می نویسم.
    .وبا ارواح درد ها و زخمها در هم اغوشی
    مدام بسر می برم… من هر شب لا شه متعفن خود را می سوزانم
    ..و زخم های خود را به
    علامت درد وجراحت مزمن …به همه ی سا کنان وحشت زده ی گورستان نشان می دهم

    من به خونریزی روح دچارم…
    و راهی جز عذاب در پیش ندارم…مرا با زخمهایم بشناسید
    با طاعونی که از روحم شعله می کشد

  7. یا ابوالفضل…
    این یه قلم کم بود!!!
    شب حالا چی جوری بخوابیم؟؟ تصور گورستان مخوف و شعر و خودسوزی… واای اما خیلی خندیدیم جالبه
    ف.حسنی تو یکی از برنامه های شبکه جوان که نصفه شب بود یه قسمتی داشت به نام: فاجعه ماجرا نمیدونم چی… خیلی وحشت ناک بود ساعت 2 شب همه خواب بودن اتاق تاریک…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *