در آن روزگار انديشمندان و نخبگان جامعه نيز بر تعليم و تربيت تاثير داشتند و نقش مهمي در آموزش و پرورش عهد باستان ايفا ميكردند. آنان از عناصر اصلي آموزش و پرورش رسمي محسوب ميشدند و هدايت كلي نظام آموزش را به عهده داشتند. يكي از مشخصههاي آموزش در عهد باستان توجه خاص بر تربيت بدني بود و شايد اين مساله به اين دليل بود كه هر كشوري در شرايط جنگي نيازمند سربازان آماده و ورزيده براي دفاع بود. در برخي جوامع باستاني با توجه به نياز به نيروي رزمي، علاوه بر مردان، زنان را نيز به ورزشهاي سخت عادت ميدادند تا در صورت لزوم از آنها نيز استفاده نمايند. شيوهي آموزش در اين گونه آموزشها عملي بود و با نشان دادن مدل و تمرين انجام ميگرفت زندگي جمعي بر زندگي فردي و تربيت جسماني بر تربيت عقلاني ترجيح داده ميشد و جنگ در آن جايگاه خاصي داشت. در برخي جوامع نيز به آموزشهاي ديگر توجه ميشد، آموزش موسيقي و رياضي جز برنامهي آموزشي آنان بود و به الهيات و هندسه توجه ميشد. اين دانشها با شيوههاي مباحثه و استدلال آموزش داده ميشد و بيشتر روش چهره به چهره و آموزش حضوري مرسوم بود. معلم، محور اصلي آموزش بود و آموزش به طور گروهي صورت ميگرفت. در دورهي باستان بعضاً دختران و زنان از آموزش محروم بودند و آموزش مخصوص فرزندان پسر بود. عمدتاً از روشهاي شفاهي و حفظ مطالب استفاده ميشد و به نوشتن و كتابت كمتر توجه ميشد. در بيشتر موارد براي آموزش فراگيران از تنبيه استفاده ميشد و مجازات و اجبار براي تربيت فرزندان امري ضروري به حساب ميآمد. تربيت عامه به گونهاي بود كه مردم را به تحمل اطاعت و فرمانبري عادت ميداد و از فعاليت براي آزاد زيستن باز ميداشت. آموزش در دوران باستان بر سه محور استوار بود خدمت به كشور، خدمت به خانواده و بهبودي و برتري فرد. از كساني كه در دوره باستان به طور ويژه به مسالهي تعليم و تربيت پرداختند ميتوان به افلاطون و ارسطو اشاره كرد. البته اين دو تحت تاثير انديشه و تلاشهاي سقراط بودند. سقراط معتقد بود كه هدف تربيت آن است كه به شاگرد ياد دهيم با به كار انداختن عقل خود به كار نيك بپردازد، براي او زايش انديشهها مهم بود و روش ديالكتيكي را در تربيت ابداع نمود. افلاطون نيز از هميـن روش استفاده نمود و معتقد بود براي دستيابي به مدينهي فاضله كه توسط انسانهايي كامل يعني حكيمان اداره ميشود نياز به تعليم و تربيت مطلوب است. وظيفهي تعليم و تربيت را ساختن انسانهاي كامل ميدانست به طوري كه فرد بتواند در جنبههاي ارادي، عاطفي و عقلي رشد كند و به ايدهي واقعي خود كه نمونهي كمال انساني است نزديك گردد. ارسطو بيش از هر چيزي به سعادت فرد توجه ميكرد. شيوهي آموزش او بيشتر بر مبناي استقرا و قياس بود. از انديشمندان اين دوره كه بگذريم، آموزش و پرورش آن روزگار بيشتر بر مبناي نياز مردم و زندگي كوچك شهري، جنبه عملي و كاربردي داشت.