بعضیا فکر می کنن که معیار هر چیزی خودشونن
به ویژه اگر یه جایگاهی هم داشته باشن و چند تا بادمجون دور قاب چینم به خاطر منافعشون هی تو گوشش طرف وزوز کرده باشن
لذا انتظار این است که در هر شرایط حق تلقی شده و هر چیزی در برابر چنین فضایی طبیعتا باطل و احتمالا از سر عناد و دشمنی تلقی میشه
خدا میفرماید که (سوره اسراء ایه 105) و (این قرآن را ) به حق فرو فرستادیم و به حق هم نزول یافته و ما تو را جز مژده رسان و بیم دهنده نفرستادیم.
كلا اكثر آدمها تو زندگيشون معياري براي رفتار اخلاقي يا درست را ندارند بلكه معيار آدمها هستند.. مثلا من كسي را ميشناسم كه دوتا داماد خسيس داره چون اولي را دوست نداره ميگه پدر سوخته خسيس و چون دومي را دوست داره ميگه آدم دانا و مال نگه دار:))) اين آدمها براشون مهم نيست كه چه رفتاري بلكه مهم اين است كه چه كسي؟ خب قاعدتا وقتي طرف حساب خودشون باشن اوضاع بدتر ميشه و ملاك همه چيز را خودشون قرار ميدهند… حالا اگر بادمجون دور قاب چين و پاچه خوار هم داشته باشند كه معمولا برخي انسانها هم جهت ماموريت پاچه خواري پا به عرصه حيات گذاشتند ديگه خودشون را بعد از ائمه حقترين افراد روي زمين ميدانند…اينها بيماريهاي فرهنگي ما هستند
سلام
خيلي وقتها تحمل ناحقي ها و باطل هايي كه به راحتي در حال جولان دادن هستند از ظرفيت خارج ميشه و با همه تلاش ذره ذره آب ميشي و ميبيني هيچ فايد هاي نداره و اعلي حضرتها با آسودگي خيا ل به كارشون ادامه ميدن تنها اميد و آرامبخش واقعي وعده هاي بر حق خداوند در آيا ت الهي و نيز مضامين دعاهاست
همانطور كه در قسمتي از دعاي عهد ميخوانيم
……………فانك قلت و قولك الحق ظهر الفساد في البر و البحر بما كسبت ايدي الناس فاظهر اللهم لنا وليك وابن بنت نبيك المسمي باسم رسولك حتي لا يظفر بشئ من الباطل الا مزقه و يحق الحق ويحققه……………..
و اينجاست كه دل آدم قوت و نيرو ميگيره و احساس ميكني واقعي با كسي درد دل كرده اي و سبك ميشي
يه نمونه تازه از همين نا حقي ها اخيرا برا خود من اتفاق افتاد
آقايون با زدن حكم كار گزيني اشتباهي برا من باعث ضايع شدن حقوق مادي بالايي از من شدند
وقتي اعتراض كردم با نا حقي تمام اشتباه خودشون را به گردن نگرفتند و من را مثل توپ از اين طرف به اون طرف اونقدر پروندند كه فعلا از خير همه چيز گذ شتم چرا ما كه دم از خيلي چيزها ميزنيم پاي عمل كه در ميون مياد اينقدر خدا نشناس ميشيم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
حالا گاهي مادياته و شايد قابل جبران اما جايي كه حقوق معنوي و غير قابل جبران آدما در ميون باشه تحمل اين ناحقي ها واقعا سنگين و طاقت فرسا ميشه
در ارتباط با يكي از حقوق معنوي ساده ضايع شده انتقاد از كيفيت جشن فارغ التحصيلي اين هفته بود
اميدوارم شما چنانچه حضرات را ملاقات كردين منعكس كنيد
روز يكشنبه اي كه گذشت در مراسم اولين گروه اين دانشجوها (كه خواهر بنده هم يكي از همين دانشجو هاي مفتخر به فارغ التحصيلي بود) حضور داشتم برنامه اي كه در حضور خانواده ها قراره اجرا بشه بايد محتوي داشته باشه از بس اين برنامه آبكي بود آب سالن را برداشته بود و با خودش ميبرد البته يه مقداري از اين آب حاصل تعريق شديد ملت از شدت گرماي غير عادي سالن بود كه سيستم هاي خنك كننده به قول خودشون رديف نبوده و يه مقداريش هم مربوط به عرق شرم اونايي بود كه خستگي و كلافگي بندگان خدا پدر ها و مادرهاي وارفته را از بي مزه بودن برنامه ها شاهد بودند
حالا بمانه كه با زور و ضرب موسيقي (از نوع مورد پسند حالايي ها) و تار و كمونچه و جيغ و فريادها ي مدام گوش خراش و او او كردن دختران ملبس به لباس فارغ التحصيلي و چيزاي ديگه تو همين مايه ها مجلس گرم ميشد اما واقعا هدف از اين همه هزينه و زحمت و صرف وقت چي ميتونه باشه نفس كار خوبه اما يه قدري نظارت و راهنمايي ميتونه اشكالات را رفع بكنه وقتي پايين لوح هاي تقدير نشاني از حوزه فرهنگي دانشگاه ديديم خوشحال شديم كه نه انگار يه رد پاي آشنا از مسوولين در حوالي اوضاع هست اما آيا اين نظارت در حد يه مهر يادگاريه يا …………
در هر صورت جشن با همه خاطراتش و با صرف كيك فارغ التحصيلي و با انبوهي از فيلم و عكس به پا يان رسيد اما اميدواريم برا آيندگان قدري ازابكي بودن برنامه ها بكاهند و بر نونكي بودنش بيفزايند
سلام
در مورد حکمتون متاسفم لازمه با رئیس محترم ادارتون صحبت کنم
یا بدم ادبش کنن
در مورد جشن فارغ التحصیلی دانشگاه اصفهان فکر کنم شما نفر چند دهمی هستین که نارضایتیشون به من ابراز می کنن
منتهی من بی تقصیرم
گفتنم فایده ای نداره چونکه از کوزه همون برون تراود که در اوست
یه جایی گفتن فایده داره که طرف این حق برای دیگران قایل باشه
منم وظیفما انجام دادم البته اگه یه جایی پا حساب رفتیم به چشم
من به نمایندگی از مدیریت دانشگاه از ضعف های مادی و معنوی جشن معذرت خواهی میکنم امیدوارم پذیرا باشید
عصرتون به خير و خوشي
از لطف شما ممنون و چشم شما بي بلا
احساس ميكنم ريئس اداره مون بنده خدا بي تقصيره مقصر ساير قسمتهان كه واقعا در اين خصوص آه من را دراوردند(يه خوابايي براشون ديدم انشااله سر موقعش)
در خصوص ايرادات اساسي جشن مقصر شما را نميدانم قصدم اطلاع رساني بود كه در اين رابطه اگه بهتون مطمئن نبودم سر حرف را باز نميكردم
به هر حال از اينكه خود شما هم به ماجرا حساسيت نشون دادين باعث خوشحاليست
حساسيت شما و همكارانتان و امثال ماها به قصد و نيت خيره و بهبود چون صحبت از يه محيط فرهنگي مهم و يه فضاي علميه و انتظارات از اين فضا و اين حوزه به مراتب بيشتر از ساير جاهاست
خداوند پشت و پناهتان
بسم الله الرحمن الرحیم
« قال الله تعالی: الملک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم»
ای امان از دل پر درد و وای بر روزی که پرده از آن بردارند …………..
خدا(به قول قدیمی ها)به حق همین وقت و لحظه و ساعت این بادمجون های با نمک رو یا به زشتی کارشون برسونه تا برن تو کار توبه و استغفار و الهی العفو ؛ یا اینکه به قول جناب حدادیان همین ساعت بکشتشون ببرتشون تو بهشت(خیلی لطف کردیم بهشون اینو گفتیم) البته اون که فقط منظورش یه نفر بود ولی ماتعمیم می دیم محض دعای خیر به این آقایان نامحترم.ما هم البته مثل اون آشنای قبلی کم نکشیدیم و نمی کیشیم. ولی به دلایل امنیتی از توضیحات بیشتر در مورد مساله مون معذوریم.فقط میخوام بگم هرچه بگندد نمکش میزنند،وای به روزی که بگندد نمک؛وای به روزی که وقت نبش قبر ها برسه.اون وقته که …………………..
سلام
“رفیق جان منا” دوره ی رفاقت نیست
سر گلایه ندارم که جای صحبت نیست
یکی به مفتی شهر از زبان ما گوید
اطاعتی که تو را می کنند طاعت نیست
چگونه نقشه ی آسایش جهان بکشیم
به خانه ای که در آن جای استراحت نیست
همه به سایه ی هم تیر می زنند اینجا
میان سایه و دیوار هیچ الفت نیست
چقدر بی تو در این شام ها دلم خون شد
چقدر بی تو در این روزها صداقت نیست
مجو عدالت از این تاجران بازاری
که در ترازویشان نیم جو مروّت نیست
حرامیان همه دولت شدند و دولتمند
گناه دولتیان و گناه دولت نیست
دل شهید به ابریشم هوس دادید
به چشم مخمل تان هیچ خواب راحت نیست
به دام زلزله افتاده اید در شب مرگ
نماز خواندن تان جز نماز وحشت نیست
میان این همه شب تاب واین همه بی تاب
یکی ز جمع کریمان با کرامت نیست
به جز سکوت و تبسم چه می توانم گفت
به واعظی که گمان می کند قیامت نیست
هوای کعبه به سر دارد و دلش گرم است
که در طریق هوی سختی و جراحت نیست
“کجا روم چه کنم چاره از کجا یابم”
هزار سینه سخن مانده است و رخصت نیست
طربقت تو همین شاعری ست شعر بگو
که شرع بی غزل و شعر بی شریعت نیست
به قدر خنده و اشکی غزل بخوان با من
به قدر خواندن شعری همیشه فرصت نیست