ليبرمن و ميلر فرهنگ مدرسه را به طور مناسب و جزيي مورد بحث قرار دادهاند و موارد زير را بيان كردهاند:1- فرهنگ مدرسه با عدم اطمينان زيادي شكل ميگيرد. ارزشهاي صريح مدارس به آساني معين نميشوند. در آموزش و پرورش دانشآموز محصول صنعتي نيست، اما با اين حال به طور مداوم مدارس با صنعت مقايسه ميشوند. يعني اغلب توليدات مدرسه استعارهاي از يادگيريهاي دانشآموزان است اما مدارس توليد فيزيكي ندارند. آنها بايد ذهن دانشآموزان را شكل دهند و عشق به يادگيري را خلق كنند.2- عادات و رسوم مدرسه، تعامل در محيط گسترده در مدارس يك ناحيه يا در بين نواحي مختلف با هم فرق ميكند. بنابراين به سادگي نميتوان تمام مدارس را اصلاح كرد، ولي به هر حال ارزشهاي علمي در اصلاحات مدرسه موثر هستند.3- هنجارهاي ناشي از آموزش از مدرسهاي به مدرسه ديگر فرق دارد. اگر چه هنجارها و ارزشها به طور مشخص بين معلمان مدارس مقاطع مختلف فرق ميكند، ولي تدريس به عنوان يك فعاليت مجزا براي تمام آنهاست. معلمان تمام روز را با شاگردان يا معلمان ديگر و اولياي مدرسه تعامل دارند و با يك تماس حرفهاي كم با همكاران نقشهايشان را از طريق تجربه بدون در نظر گرفتن مقدار و محتواي آموزش و پرورش رسميشان ياد ميگيرند. براي درك نيازهاي خاص دانشآموزان، معلمان كارآزموده بايد «خوب توجيه شده» باشند. روشها و راهبردها بخشي از دانش پايه حرفهاي آنهاست كه كلاس يك ميدان آزمون واقعي فراهم ميكند كه آيا فنون آنان موثر است و آيا كدام دانشآموز ميتواند از آن سود ببرد.4- روشهاي آموزشي و اعمال مربوط به آن پيچيده هستند و اغلب پايه تحقيقي قوي ندارند. به هرحال يك ليست قابل اجرا كه به طور تجربي فنون و راهبردهاي آموزشي را حمايت ميكند وجود دارد كه يادگيري كلاس را اصلاح ميكند. اما انتشار تحقيقات آموزشي بسيار آهسته صورت ميگيرد و اين به دليل آن است كه يادگيري و آموزش وابسته به اعمال پيچيده و دايمي است.5- علاوه بر موارد بالا ميتوان مدرسه را به عنوان يك سيستم به حساب آورد. اولين مفهومي كه با حركت فرهنگ مدرسه همراه است بحث سيستم است. سيستم مجموعهي تشكيل شده از عناصر و اجزاي مختلف زيادي است كه در حالتي مثبت و سازنده براي رسيدن به اهدافي خاص با يكديگر تعامل دارند. هر سيستم ممكن است خرده سيستمهايي داشته باشد و هر خرده سيستم باز هم اجزاي كوچكتري دارد.
سلام – تشكر اگر مطالبي درباره فرهنگ مدرسه داريد محبت كنيد
بختياري