22 thoughts on “مسلمان شدن

  1. واعظان كين جلوه در محراب و منبر ميكنند / چون به خلوت ميروند آن كار ديگر ميكنند
    پرسشي دارم ز دانشمند مجلس باز پرس/ توبه فرمايان چرا خود توبه كمتر ميكنند؟؟؟

  2. نه دكتر. اين چه حرفيه؟ در ادامه شعر زيبايي بود كه شما برا وبلاگتون انتخاب كرديد. ناگهان اين شعر به ذهنم رسيد من هم نوشتم.

  3. مامان آیناز!!!!

    عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت / که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت
    من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش / هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت

  4. عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت / که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت
    من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش / هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت

  5. عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت /که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت
    من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش / هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت

  6. نه اخه یه عبارت قرآن است مفهومش تو این شعر نهفته چندین بار در قران تکرار شده. نیست شما تربیت اسلامی و از این مسایل خوندین و خواهید خوند لذا فکر کردم
    این ضریب سه دلیل دیگه ای داره یعنی یه اصلی درش نهفته است البته این اصل هم خوبه چون کامپیوتر و اینترنت نمی کشه سه بار فرستادم یعنی دلیل وضعیت تکنولوژیه
    موفق باشید

  7. دكتر مي بينين اين دانشجوهاي سينه چاكتون چندبار چندبار به من بي زبون جواب ميدهند؟ چرا جلوي “مامان آيناز” اين همه علامت تعجب كاشتي اي دانشجو؟ بعد هم زاهد ظاهر پرست از حال ما آگاه نيست /// در حق ما هر چه گويد جاي اكراه نيست
    در طريقت هر چه پيش سالك آيد خير اوست/// در صراط مستقيم اي دل كسي گمراه نيست

  8. دكتر مي بينين اين دانشجوهاي سينه چاكتون چندبار چندبار به من بي زبون جواب ميدهند؟ چرا جلوي “مامان آيناز” اين همه علامت تعجب كاشتي اي دانشجو؟ بعد هم زاهد ظاهر پرست از حال ما آگاه نيست // در حق ما هر چه گويدجاي هيچ اكراه نيست
    در طريقت هر چه پيش سالك آيد خير اوست/// در صراط مستقيم اي دل كسي گمراه نيست

  9. گزیده ای از قابوس نامه(کیکاووسبن وشمگیر) خدمت همه دوستان باعث رفع این مجادله گردد:

    «تلاش کن که سخن سنجیده و مناسب بگویی، که سخن نابجا و نامناسب، اگرچه خوب هم باشد، زشت و ناپسند جلوه می­کند. از سخنِ زحمت­‌ افزا پرهیز کن. تا از تو چیزی نپرسند، سخن مگو و از گفتار بیهوده بپرهیز. چون از تو سخنی پرسیدند، جز راست مگو، و تا نخواهد، کسی را نصیحت مکن؛ به‌ویژه کسی را که پندشنو نباشد، و در جمع هیچ­‌کس را نصیحت مکن که گفته­‌اند: پند دادن در جمع، سرزنش کردن است»

  10. سلام
    اقاي محممودي از مطلب زيباي شما ما نيز استفاده كرديم
    در ضمن يه حرفي توي دلم مونده هي گفتم نميگم اما انگار دلم طاقت نمياره
    خدمت مامان ايناز !!!!!!!!!!!!
    ببخشيدا اما اون شعر واعظان…………………….. جاش همين جا بود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    بازم ببخشيدا

  11. سلام
    اقاي محمودي از مطلب زيباي شما ما نيز استفاده كرديم
    در ضمن يه حرفي توي دلم مونده هي گفتم نميگم اما انگار دلم طاقت نمياره
    خدمت مامان ايناز !!!!!!!!!!!!
    ببخشيدا اما اون شعر واعظان…………………….. جاش همين جا بود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    بازم ببخشيدا

  12. سلام استاد
    اخه مسئله گير دادن نيست چون هر سخن جايي و هر نكته مكاني دارد من فكر كردم اين شعر اينجا خيلي بي ربطه !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
    شما كه ما را زور نكردين ازتون جانب داري كنيم ما نظر خودمون را داريم دموكراسي هم كه خدا بده بركت از در و ديوار ميباره شما نگران اوناش نباشين
    شما هم حق بدين يه چيزايي ميشنويم كه ثبات عاطفي مون ميريزه به هم مجبور ميشيم گير بديم !!!!!!!!!!

  13. سلام بر دانشجو
    اگر قرار باشه با شنیدن هر چیزی ثبات دانشجوها به هم بریزه اوین متهم استاد معلومه برای رشد دانشجوهاش هیچ برنامه ای نداشته
    اونوقت کل شان منم زیر سواله
    حالا بیا درستش کن
    شما همه خونسردیتون حفظ کنین و ثبات عاطفی را نیز
    برای ما هم دعا کنید

  14. وقتتون به خير
    حالا خيلي هم بي ثبات نميشيم بسته به جو وموقعيت داره و اينكه به هم ريختنه بيرزه يا نه بعدش هم اين ايراد ماست خدا نكنه شما زير سوال برين شما وظيفه خودتون را به خوبي انجام ميدين و شانتون سر جاي خود برا دوستانتون محترمه
    الان هم كه اون انتقاد مونده در گلو را بعد دو روز گفتم احساس ميكنم هم سبك شدم هم ثباته داره برقرار ميشه نه اينكه فصل امتحاناتم هست اين تعادل نياز بود

  15. قطاري به مقصد خدا
    قطاري که به مقصد خدا مي رفت ، لختي در ايستگاه دنيا توقف کرد و پيامبر رو به جهان کرد و گفت: مقصد ما خداست
    ،کيست که با ما سفر کند ؟ کيست که رنج و عشق توامان بخواهد ؟ کيست که باور کند دنيا ايستگاهي است تنها براي گذشتن ؟قرن ها گذشت اما از بيشمار آدميان جز اندکي بر آن قطار سوار نشدند .
    از جهان تا خدا هزار ايستگاه بود . در هر ايستگاه که قطار مي ايستاد ، کسي کم مي شد . قطار مي گذشت و سبک مي شد . زيرا سبکي قانون راه خداست .قطاري که به مقصد خدا مي رفت
    ف به ايستگاه بهشت رسيد . پيامبر گفت :‌اينجا بهشت است . مسافران بهشتي پياده شوند . اما اينجا ايستگاه آخرين نيست .
    مسافراني که پياده شدند ، بهشتي شدند . اما اندکي ، باز هم ماندند ، قطار دوباره راه افتاد و بهشت جا ماند .
    آنگاه خدا رو به مسافرانش کرد و گفت : دورو بر شما ، راز من همين بود . آن که مرا مي خواهد، در ايستگاه بهشت پياده نخواهد شد .و آن هنگام که قطار به ايستگاه آخر رسيد ، ديگر نه قطاري بود و نه مسافري.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *