به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم

بیا کز چشم بیمارت هزاران درد برچینم

×××××××××××××××××

از سر کوی تو هر کو به ملالت برود

نرود کارش و آخر به خجالت برود

کاروانی که بود بدرقه اش حفظ خدا

به تجمل بنشیند به جلالت برود

سالک از نور هدایت ببرد راه به دوست

که به جایی نرسد گر به ضلالت برود

9 thoughts on “حافظ

  1. جدن از کجا باید بفهمم که شما کی هستین
    مگه اینکه ادرس سرورتون بدم کنترل کنن تا پیداتون کنم
    در ضمن هیچ دلیلی بر باهوشی در یافتن شما و کم هوشی در عدم توفیق بر یافتن شما وجود نداره
    فکر کن معنی هوشا می فهمی

  2. زیاد مهم نیست خواستم باهاتون شوخی کنم
    موفق وشاد باشید. در پناه دادار مهربان.
    اگر ناراحت شدید ببخشید.

  3. سلام استاد عزیز…..خوبید؟

    اینکه با شعر میانه ی نیکویی دارید را به فال نیک می گیریم…. عده ای از ما چنان غرقیم در فلسفه که منطق زندگی مان را به فراموشی می سپاریم! راستی … تا به حال اشعار بیدل دهلوی را خوانده اید؟ فکر کنم از شعرهایشان لذت ببرید….

  4. سلام
    اقای محمودی
    ممنونم
    شما خوبید
    البته این پرداختن به شعر مربوط به دوران سرخوشی است و گرنه غرقی فلسفه از یک طرف و بی منطقی زندگی از طرف دیگر جایی برای عواطف آن هم نه از جنس هیومی ان باقی نمی گذارد.
    در مورد اشعار بیدل هم تاکنون نخوانده ام. بیشتر حافظ،رهی و خیام و …..
    فرصت شد حتما

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *