حكايت حسن علي عليپور حكايت مردي است كه هيچ از دنيا براي خود نخواست و هر آنچه خواست براي اندوخته كردن علم و معرفت بود. به گزارش خبرگزاري فارس از اردبيل، “آجرها را دانهدانه بايد بوسيد و در ديوار مدرسه بايد كار گذاشت ” اين نگاه حسنعلي عليپور روستازادهاي است به موضوع تعليم و تربيت، خيري كه مدرسه از پي مدرسه ساخت و بهشت را جايي در همين نزديكيها ميديد. “همينكه در مدرسه شلوغ كردن بچهها و بر سر و كول هم پريدن آنها را ميبينم احساس بشارت ميكنم و اشك از چشمانم بياختيار سرازير ميشود “. عليپور با پنج تن آلعبا و 14 معصوم شروع كرد و هنگامي كه شادي پسرها و لبخند دخترها را ديد به سراغ 72 شهيد كربلا رفت و به ياد شهداي كربلا مدارسي را بنا كرد كه امروز استوانهها و شاكلههاي آن نويد تعليم و تربيت را ميدهند. سيد علي رسولي از دوستان نزديك مرحوم عليپور ميگويد: شروع فعاليتهاي عليپور با ساختن يك مدرسه در روستاي خودش بود. بعد نامهاي آورد و گفت: «ميخواهم 14 مدرسه به نام 14 معصوم بسازم»، در مدت زماني نه چندان دور دوباره اظهار كرد؛ «ميخواهم 72 مدرسه به نام 72 شهيد كربلا بسازم». حسن علي عليپور پدر شناسنامهاي نبود اما در حق هزاران دانشآموز ايراني پدري كرد، دانشآموزاني كه با هزار اميد و آرزو براي سلامتي او دست به دعا برداشتند اما باز سكته مغزي گرد يتيمي بر سر آنها نشاند، دانشآموزاني كه امروز ساكنان غريب 72 مدرسه هستند و با چشماني اشكبار در فراق و سوگ پدر خود گريه و آه سر ميدهند، كودكاني كه عليپور را به رشادت و ايثار ميشناسند و ميخواهند مرام و راه او را الگوي خود قرار دهند. در تشييع پيكر عليپور به خوبي ميتوانستيم اين گرد يتيمي را مشاهده كنيم كه كودكان با چشماني اشكبار پدر خود را تا عرش عليين بدرقه كردند. محمدحسين ديزجي زندگي و كارنامه اين خير مدرسهساز را در كتابي به تصوير كشيده است؛ او هر چند فرزندي نداشت، فرزند شناسنامهاي اما معتقدم كه امروز هزاران دانشآموز در ايران فرزندش هستند و همراه و همقدم او بودند. عليپور به عدد 72 علاقه وافري داشت، در پاسخ كلمهاي به نام «آجر» جواب داد: «اولين قدم براي كار خير مدرسهسازي، كه بايد دانهدانه آن را بوسيد، سپس در ديوار مدرسه كار گذاشت». عليپور همسرش را مظهر وفا صميمت و خداشناسي معرفي ميكرد كه اگر در كنار او نبود آجر روي آجر نميرفت. در نگاه اين مرد آسماني مدرسه يك چشمه از بهشت برين الهي بود كه اگر مسيرش را پيدا كنيم ما را نيز ميتواند به بهشت عليين رهنمون سازد. عليپور با 72 سال سن، 72 مدرسه ساخت و به عشق 72 شهيد كربلا چنان گامهاي محكمي را برداشت كه حتي در 72 روز بستري شدن در بيمارستان 72 ثانيه نيز از ياد اين ملت فراموش نشد. اين عدد 72 چه حكايتي دارد در زندگي عليپور كه نگاهش هميشه بر اين مسير بوده است؟ عليپور پيش از اين نشان خورشيد خيرين كشور را نيز دريافت كرده بود نشاني كه رئيس جمهور به او اهدا كرد. صفيه بايرامي همسر اين بزرگمرد نيكوكار اعلام ميكند؛ اين نشان هميشه بر سينه او خواهد درخشيد چرا كه او در امر خير هميشه پيشقدم بود. همسر او ميگويد: وقتي عليپور سر و صداي بچهها را در مدرسه ميشنيد و صداقت آنها را باور ميكرد در فاصلههاي دور اما در حقيقت نزديك، چشمش پر از اشك ميشد و احساس غرور ميكرد. وي اظهار داشت: هميشه در توجه و نگاه به كودكان يتيم دست نوازشگري داشت و سعي ميكرد حتي با كوچكترين هديه و كادويي دل آنها را شاد كند. بايرامي ميگويد: هميشه در سلام دادن حتي به كودكان نيز پيشقدم بود و هرگز منتظر سلام دادن كودكان نبود بلكه خود مشتاقانه به بچهها سلام ميكرد و احوال آنها را جويا ميشد. عليپور پول را زماني زلال ميدانست كه در راه خدا صرف شود، تاجر فرش بود و در هر نقش قالياش آجري براي مدرسهسازي ديده بود. او حتي بارها اظهار ميكرد «حتي اگر ميشد اين جسمم را آجري ميخواستم از آجرهايي كه ارتفاع علم را براي ايران و ايراني بالا ببرد». وصيت كرده بود مزارش در يكي از محرومترين مناطق روستايي اردبيل و در ورودي يكي از مدارسي كه خود ساخته، باشد، اما با توصيه اطرافيان و با اصرار آنها وصيتنامه را تغيير داد. او آرزو داشت كه در زير پاي كودكان اين سرزمين مسيري را براي علم و ادب و معرفت هموار كند تا قبر او قدمگاه علمآموزان شود. مديركل سابق نوسازي مدارس استان اردبيل ميگويد: زماني اين وصيتنامه را ديديم از عليپور خواستيم كه در اين وصيتنامه تجديد نظر كند ولي سرسختانه در مقابل آن ايستاد، اما با اصرار بسيار زياد ديگر دوستان موفق شديم و عليپور وصيتنامه خود را تغيير داد. خورشيد خيران كشور امروز حتي در غروب خود نيز نور را از جويندگان معرفت دريغ نداشته است. نام حسنعلي عليپور را نيز پيش از اين در ميداني تازه تاسيس در اردبيل گذاشته و هم تنديسي از او ساختهاند تا مدرسهسازي اين نيكوكار در خاطرهها بماند. با اين همه اين هم توقع گزافي نيست كه حكايت او را از اين پس وارد كتابهاي درسي كنند تا براي هميشه همچون داستان دهقان فداكار و ديگر ايثارگران اين مرز و بوم در ذهنها و خاطرهها بماند؛ حكايت مردي كه از مال دنيا هيچ براي خود نخواست و حتي سفارش كرد كه خانه مسكونياش را بفروشند و صرف مدسهسازي كنند. و سخن آخر اين كه حسنعلي عليپور سالها روي پاي خود ايستاد و افتادگي آموخت آنقدر كه حتي خستگي نيز به ستوه آمد و شرمنده پايمرديهاي اين بزرگمرد شد؛ اينك آرام بگير فرزندانت در 72 مدرسه عشق آنچه را از تو فرا گرفتهاند زمزمه كرده و تكرار خواهند كرد.
منبع: تابناک
آقای دکتر
این عشق و محبت چگونه به بچه های خود بدهیم؟ آیا غیر از این است که خود باید سرشار از این عشق و محبت باشیم؟
با این توصیفات که خیلی خاص به نظر نمی رسند حداقل برای من.
حکایت عدد 72 هم مثل خیلی از حکایت ها و قصه های دیگه زندگی و روزگار هست!
داستان زندگی ما آدما پر است از این حکایت ها که مثله حکایت علپور علامت سوالی هستن برای خودمون و دیگران، فقط کافیه دقیق نگاه کنیم!
با سلام خدمت دانشجوی گرامی و با عرض پوزش از تاخیر در پاسخ گویی
به نظر من هر انسانی که یکه و هستی دار باشه میتونه این حسه را منتقل کنه
اما اگر نباشه نمی تونه
البته نکته مهم تر دیگه بعد از هستی دار و یکه بودن عمل به جای سخنه چیزی که امروز ادم کمتر می بینه سخن و صحبت ها صد اما عمل ادما یکم نیست
ارزو میکنم فرزند سرشار از عشق و محبت به انسان و انسانیت داشته باشین
با سلام خدمت بازدید کننده گرامی و با عرض پوزش از تاخیر در پاسخگویی
به نظر من کار مهمیه بحث سر عدد هفتاد و دو نیست یا اگر باشه اون یه چیز فرعیه اصل عمل ایشونه که برخلاف نظر شما مهمه و برخلاف نظر شما زندگی ادما پر از این چیزا نیست حداقل دور و بر من که خالی از این چیزاست.
شاید دور و بر شما پر از این چیزاست
اگه اینجوری بود قطعا تمام مسایل جامعه حل شده بود و اتفاقی که قرار بود بیفته می افتاد