مدرسه از يك سو با انبوه اطلاعات علمي، پيدايش روزافزون دانش‌هاي جديد و پيشرفت‌هاي مداوم تكنولوژي مواجه است و از سويي ديگر در چارچوب سنتي زندگي و مرزهاي محدود كتاب‌هاي درسي چنان محصور است كه نمي‌تواند به سرعت از آن بيرون رود حل اين تناقض به يك برنامه‌ريزي دقيق نياز داشت كه بايد فراتر از زمان خود مي‌رفت. نوآوري در قرن بيستم به حدي بود كه انسان‌ها احساس مي‌كردند نمي‌توانند افكار و روحيات و رفتارشان را با سرعت هماهنگ با اين تغييرات مداوم و اوضاع جديد وفق دهند. لذا متخصصان آموزش و پرورش بايد در فكر ابداع روش‌هاي جديد باشند كه بتوانند انسان‌هايي با ويژگي‌هاي رواني جديد تربيت نمايند تا بتوانند با تغييرات سازش يابند. هر چند اين واقعيت مهم است كه افكار انسان‌ها را نمي‌‌توان به سرعت تغيير تكنولوژي تغيير داد وليكن بايد تلاش كرد تا سازگاري ممـكن شود. در هزاره‌ي سوم ديدگاه هاي جديد تعليم و تربيت به دنبال تربيت انسان‌هاي نقاد و متفكر است كه تنوع، سرعت و تغيير را مي‌پذيرند و خود را با آن سازگار مي‌كنند. يكي از ديدگاه‌‌هاي هزاره‌ي‌ سوم نفي مطلق‌گرايي و گريز ازهر گونه اعتقاد به كليت يا كل‌گرايي در علم و تكنولوژي است به طوري كه ليوتار بيان مي‌كـند فرانـوگرايي عبارت است از شك و عدم اعتقاد به فـرا داستان‌ها يا فرا روايت‌ها. در اين ديدگاه برتريت و كليت معنا ندارد و نسبي‌گرايي حاكم است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *