چند شب پیش (دوشنبه یا سه شنبه) یه دوست زنگ زد. انتظار این بود تمام کاراما تعطیل کنم یه جایی نود درصد راها رفتم بلکه بیشتر و یه جایی فقط ده درصد. دل کندن از اون ده درصدم سخته تا چه برسه نود درصد یه پروژه. اما دستور دستوره وقتی قراره برگردی باید برگردی. چند روزه دارم به برگشتن فکر میکنم برگشتن مساله نیست چگونه برگشتن و احتمالا کاری که چهار ماه یا پنج ماه دیگه باید انجام بشه مساله است. چند ضربه مجوز دار را ذخیره کردم باید تو مسیر خرجشونم کنم یا باید نگهشون دارم!!!! تازگیا حساس تر از قبلم اما دقیق تر خیلی دقیق تر. قطعا یکی شایدم دو تا از ضربه ها را قبل از تحویل خرجشون کنم. به نظر میرسه از الان تا اخر دی یا حتی بهمن میشم یک استاد دانشگاه خوب!!؟؟؟
پ ن:
۱- یه همکار پیام داده بود و در اون سئوال کرده بود من به کسی سر یه پروژه علمی معمول تذکر دادم؟؟؟؟؟ دارم فکر میکنم کی و سر چه چیزی به چه کسی تذکر دادم؟ و نتیجه ان کار چی شد؟؟؟؟ ممکنه اصلا به کسی تذکر ندم یعنی سیستم یه جور دیگه است.
۲- از یه عزیز خواهش کردم یه وسیله بساز برای کاری که به خاطرش تمام کاراما گذاشتم کنار!!!! ارزو میکنم وسیله ای ساخته بشه و ارزو میکنم نتیجه بشه همونی که باید.
۳- دارم فکر میکنم اگه تمام کاراما بذارم کنار افسردگی می گیرم و جایی که باید یه کار مهم انجام بشه انرژی لازما دارم؟؟؟!!!!!
آقای دکتر قبل از افسرده شدن، خیلی آشفته به نظر می رسید!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟