روز چهارشنبه یه دوست زنگ زد درخواستش اما متوقف کردن حرکتهای دوستان بود. پنچ شنبه روز متفاوتی بود یکی از دوستام زنگ زد هشت ما تو یه پروژه به زعم دوستم شده بود پنج به زعم من شده بود دو. یه وقتایی انتخاب سخت سخته. با اینکه ادم جسور و در عین حال جان سختیم اما نگران بودم نه بابت نتیجه بیشتر به خاطر فرایند. امروز اما دستور امد که یه پرونده مهم که قبلش دستور توقف تحرکاتش رسیده بود از جایی منتقل بشه به یه جای دیگه نمیدونم اونقدر توان مند شدیم یا نه ولی یا زهرا (س) گفتیم جالبه نیروهام قبلا حرکت کرده بودن این یعنی اینکه دیگه کفشا را باید اویخت. امیدوارم نتیجه همونی بشه که دوستان بالا انتظارشا داشتن. البته یه دستورم بود نفر اصلی هشت نفر تو یه پروژه دیگه بازی کنه نمیدونم اصلا شدنیه یا نه مثل انتقال یه پرونده مهم از یه جای مهم به یه جای مهم تر. در هر صورت احساس خوبی نیست وقتی قراره خداحافظی کنی.
پ ن:
۱- تو روزای گذشته خیلی اروم رانندگی کردم؟؟؟!!!!
۲- یه مقام مافوق مجوز یه ضربه را صادر کرد فقط یه ضربه!!!
۳- یه دوست دنبال یه ادرس و امارش می گشت خوشحالم اما سه ماه پیش اونجا را شخم زدم
۴- حرکت دوستان بار ادما سبک میکنه بابت بودن بعضیا خیلی خوشحالم
۵- تو یه جلسه یکی به یکی دیگه حمله کرده یعنی اینکه معادلات بعضیا بدجور نمی خونه فقط میشه از ته دل خندید!!!
۶- بلاخره تراز ما هم مثبت شد حالا باید دید!!!!
پ ن :
لازم باشه با پای برهنه بازی میکنم فقط و فقط به خاطر دوستام وقتی دیده بان پیام بده اماده اماده ام هر چند قصد ندارم کفشی بپوشم. البته اگه توپی از دوستان بیاد مجبورم بازی کنم هر چند دیگه هیچ علاقه ای ندارم بازی کنم انگیزه ها کاملا ته کشیده باید یه بار بشینم تمام کارا را تحلیل کنم شاید جایی یه انگیزه یا بهانه ای پیدا بشه؟!!!