بعضی وقتا ادم تلاش میکنه مسیر خودشا درست بره، البته ممکنه اشتباهم بکنه چون ادمه! اما ظاهرا دیگران که درست نمیرن بیشتر به را رفتن اونایی که درست میرن کار دارن. این روزا درگیر کارایی هستم که سر را رفتن دیگران (صرف نظر از درست و غلط بودنش) اومدن تو زندگیم. دوست نداشتم وسط این ماجرا ماجرایی جدید شروع بشه اما شایدم همین جا وقت این قضایا بود. این روزا دارم خودما اماده میکنم برای یه کار جدید. ظاهرا اخلاقم عوض شده و این عوض شده مرهون فضایی که درست شد و نباید می شد. فکر میکنم از روز شنبه ۱۵ اذر باید یه جور دیگه زندگی کنم. سبک زندگی ادمه دیگه دوست داره یه جور دیگه بشه. حالا باید دید کی؟ کجا؟ چقدر ضرر می کنه؟ عاشق بازی های کودکانه ام که توش برنده بازنده باشه و یکی بتونه به روشش خودش تمام قواعد بازی به هم بریزه. فکر نمی کردم اینجوری بشه ولی خوب بعضی وقتا میشه!!!! میخوام یه جور دیگه زندگی کنم!!!!!

پ ن:

حس میکنم خیلی خسته ام دوست دارم چند ماه بخوابم.

 

 

4 thoughts on “قصه ادما!

  1. سلام آقای دکتر. دورادور پیگیر کارهای خوب شما و تاثیرپذیری تان بر معلمان اصفهانی و دانشجویان علوم تربیتی هستم. شما عرض عمرتان از طول عمرتان بیشتر است. این حرفها از شما بعید است. هر چند شاید بتوان حدس زد از چه چیزهایی رنج می برید، ولی ما دوست داریم از شما یاد بگیریم. امید ما را کم نکنید. شما نمونه ای از انسانهای پرکار تاثیرگذار هستید. مهم این نیست که خودتان از خودتان راضی باشید، مهم آن است که ما ناظران بیرونی از شما راضی هستیم. موفقیت شما را خواهانم.

  2. سلام جناب مجدفر حضورتان باعث خورسندی است. از لطفتون ممنونم
    بلاخره قصه ادماست دیگه قصه هر ادمی درد و رنج خاص خودشا داره اما برخی درد و رنجا نه قابل درکند و نه قابل تحمل چون هیچ ربطی به ادم ندارن اما تو زندگی ادم اومدن طبیعتا ادمم نمیتونه تحملشون کنه یا تحملشون خیلی سخته!

  3. سلام
    یوسف مى دانست تمام درها بسته هستند اما به خاطر خدا و به امید او حتی به سوی درهای بسته دوید و تمام درهای بسته برایش باز شد.
    “اگر تمام درهای دنیا هم به رویتان بسته شدند، به طرف درهای بسته بدوید چون خدای شما و یوسف یکیست

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *