دیروز روز عجیبی بود هر چند با اتفاقات روز قبلش معلوم بود نتیجه نیاد، دیشب اما خبر امد خبری در راه است و منا به جمعه پیش رو امیدوارم کرد. یه نشونی فقط یه نشونی جدی تر از نشونی قبلی. آخر این هفته، برای کار متفاوتی مشهدم جمعه اما منتظرم، نشونی که بیاید من کارما تحویل میدم. امیدوارم نتیجه این پروژه هم همونی بشه که باید.
دوباره پرشده از عطر گیسویت شبستانم
دوباره عطر گیسویت،چقدر امشب پریشانم
کنارت چای می نوشم به قدر یک غزل خواندن
به قدری که نفس تازه کنم خیلی نمی مانم
کتاب کهنه ای هستم پر از اندوه یا شاید
درختی خسته در اعماق جنگل های گیلانم
رها بی شیله پیله روستایی سادهءساده
دوبیتی های “باباطاهرم” عریان عریانم
شبی می خواستم شعری بگویم ناگهان در باد
صدای حملهء چنگیز خان آمد… نمی دانم _
چه شد اما زمین خوردم میان خاک و خون دیدم
درآتش خانه ام می سوخت گفتم آه … دیوانم
چنان باخاک یکسان کرد از تبریز تا بم را
زمان لرزید از بالای میز افتاد لیوانم…
فراوان داغدیدنها، به مسلخ سر بریدنها
حجاب از سر کشیدنها، از این غمها فراوانم
شمال و درد “کوچکخان”، جنوب و زخم “دلواری”
به سینه داغدار کشتهء حمام کاشانم
سکوت من پر از فریاد، یعنی جامع اضداد
منم من اخم سعدآباد و لبخند جمارانم
من آن خاکم، که همواره در اوج آسمان هستم
پر از “عباس بابایی”، پر از “عباس دورانم”
گرفته شعله با خون جوانانم حنابندان
که تهرانتر شود تهران، من آبادان ویرانم
صلاة ظهر تابستان، من و بوشهر و خوزستان
تورا لب تشنهایم از جان، کمی باران بنوشانم
سراغت را من از عیسی گرفتم، باز کن در را
منم من “روزبه” اما، پس از این با تو “سلمانم”
شکوه تخت جمشید اشک شد از چشم من افتاد
از آن وقتی که خاک پای سلطان خراسانم
اگر سلطان تویی دیگر ابایی نیست می گویم
که من یک شاعر درباری ام، مداح سلطانم.
شعر از رقعه حمیدرضا برقعی
سلام، خوشا به سعادتتون که زائر امام علی بن موسی الرضا هستید، خیلی خیلی التماس دعا به امام رضا بگید همش که نباید خوبا رو بطلبند بدا هم دل دارند به علی….
انشاا… نشونی رو هم به زودی زود دریافت می کنید…
سلام
ممنون از لطفتون
کی گفته ما خوبیم
البته تازگی اینجوری طلب میکنن میریم اونجا کار کنیم کنارشم میشینیم سر سفره امام رضا (ع).
نشونیا دریافت کردم. باید دیده بان پروژه تایید کنه اونم نظرش اینه باید صریحتر از اونی باشه که تا حالا بوده. گشتیم دیدیم ممکنه تو خطبه های نماز جمعه این هفته بیاد. دعا کنید کاراما تحویل بدم همونجوری که شایسته است همونجوری که قول دادم.
هر چند وسوسه دوستان هر دفعه ادما به کار جدیدتر وادار میکنه فکر میکردم دو تا کار تموم بشه منم دوباره اروم میشم اما ظاهرا این قضیه تمومی نداره شده یه نبرد ناتمام. هر چند تلاش و خستگی و زحمت، حتی جون ناقابل ادم در برابر لبخند یه بزرگ هیچ هیچه!