از چهارشبه تا امروز رفتم سفر.  مقاصد سفر اما متفاوت بود. غیر از یک نشست علمی، بقیه کارها تقریبا قبل از ورود من حل میشد. انگار یکی مامور شده بود که کارهایی که قراره من دنبالش برم حل کنه. هنوز از شهراصفهان بیرون نزده بودم که یکی از اصلی ترین مقاصد سفر به بار نشست. البته چون روحیاتم نسبت به قبل متفاوت شده رنج سفرا به جان خریدم تا مطمئن بشم اتفاقی که قرار بود رقم بخوره و من در رقم خوردن اون اتفاق نقش برجسته ای داشتم افتاده (برای اطمینان قلبی)، اما در طول سفر موارد دیگه ای هم بود که در دستور کار بود. جالب این که قبل از رسیدن من به جایی که قراره برم تقریبا قطعی می شد که قضیه حل شده، با این همه خودم با همون قصد قبلی همه موارد را کنترل کردم و در نشست علمی هم شرکت کردم و برگشتم. این روزا یه کار متفاوت برای خودم تعریف کردم. تو این کار یه دوست همیشه با منه،  تماس های به موقع و سر نخ هایی که میده خوشحالم میکنه. وقتی چند روز جواب تماسما نده نگران میشم که گرفتاریش بیرون از حوزه در دسترس منه، اما جالبه  سر بزنگاهی  که باید اتفاقی بیفته خودشا میرسونه. نگاهش و حمایتش دلگرمم میکنه. نگاهی که از عشق به خوبی ها برمی خیزه.  کسی که تقریبا صد در صد از خودش گذشته. تو راه برگشت تمام فکر و ذهنم به این بود که چرا اینجوری شد. چرا کارها حل شد یا چرا وقتی یکی باید یه جایی یه چیزی برسونه به موقع پیداش میشه. تو تمام زندگی سعی کردم صادق باشم و نگاه مثبت داشته باشم. نمیدونم چرا اما نزدیکای اصفهان این حس در من تقویت می شد که یه مادر ناشناس از نوع دل شسکسته اش یه جایی به یه دلیلی برام دعا کرده یا میکنه. نمیدونم این فکر درسته یا توهمه. واقعا نمیدونم اما وقتی دقیق تر نگاه میکنم مطمئن می شم لابلای تمام اتفاقات پنج ماه اخیر زندگیم یه جاهایی که کلا قضایا از کنترل من خارج شده، حتی بعضی جاها به شدت نگران کننده شده اما اخرش همونی شده که من دنبالش بودم. اعجاز دعای یه مادر در حق کسی که از نزدیک ندیده، اما قدمی برای بچه اش برداشته تنها اعجازی که میتونه اینجوری مسایل را حل کنه. مطمئنم خیلیا برا من دعا میکنن و البته خیلیا هم بر عکس، به خصوص این روزا. جلوتر که بریم دعای نیروهای متخاصم (ادمایی که برای موفقیتم دعا میکنن با ادمایی که برای عدم موفقیت دعا میکنن) بیشتر خواهد شد هر چه قضایا شفاف تر بشه احتمالا اتفاقات عجیب تر هم رخ میده. اما من امروز مطمئن شدم دعایی که به بار میشینه دعای یه مادر ناشناسه. امیدوارم اون مادر (شایدم مادران) هر که هست هر جا هست همیشه سالم و تندرست باشه و حضرت حق تو زندگیش همه جوره حمایتش کنه.

پ ن1: این روزا دوباره به خانوادم ظلم میکنم، چون نیستم درست مثل مواقعی که درگیر کارای سیاسی میشم، مطمئنم دعای آن مادر برای عزیزانم تاثیرگذاره.

پ ن 2: این روزا حضور موثر یه دوست (یه انسان پاک، یه عزیز) کنار ادمی و حمایت های به موقعش دلگرم کننده است مطمئنم دعای آن مادر (شایدم مادران) برای سید هم تاثیرگذاره هر چند مطمئنم کسی که از همه چیز میگذره نیازی به چیزی نداره.

پ ن 3: امروز برگشتنی بازم اقای پلیسای مهربون (مهربونن چون منا جریمه نمی کنن) سرعت بالا را ثبت کرده بودن یه جایی فقط 156 کیلومتر. همین که من سالم میرم و میام و احتمالا با همراه هم صحبت میکنم نشون میده دعایی در کار است جدی تر از هر دعای معمولی.

 

 

4 thoughts on “اعجاز دعای مادران!

  1. خیلی بده که هی میگید بد رانندگی میکنید میره رو اعصاب! از کجا معلوم شاید شما رو پلیس بسیار مهربون نامحسوس چندین بار جریمه کرده و قراره یه بار آقای پستچی از همه مهربونتر نامه ای حاوی عکسهای بسیار با لطافت ماشین شما در حال رانندگی شما با سرعت غیر مجاز همراه با صحبت با همراه بیاره به همراه یه برگه جریمه ملیاردی که اونم نشونه های مهر و محبت بی حدیست که در طبیعت جریان داره!!
    خب چه عجله ایه

  2. سلام
    اگر واقعا خانواده و نزدیکانتون براتون عزیز هستند نباید با این سرعت رانندگی کنید.نتیجه سرعت بالا در رانندگی تصادف و نتیجه تصادف ممکنه معلولیت یا خدای ناکرده….. . پس استاد باهوش و منطقی مثله شما نباید هرگز دچار این خطا بشه حداقل به خاطر خانوادش.ببخشید جسارت بنده رو فقط از سر دوست داشتن بود

  3. سلام استاد.
    وقتی که نوشته هاتون را پشت سر هم بخونیم ، وقتی که بعضی چیزها را بهتر متوجه بشیم.
    باید بگیم
    خداقوت. به خاطر انجام پروژه های سنگین و نیمه سنگین، ورود به قلمروهای جدید و رفتن به سفرهای چندلایه ای و حضور در نشستهای علمی…
    هرچند که من معمولا نگران انجام کارهای زودبازده هستم، چون حس می کنم ممکنه به همون سرعتی که نتیجه میده دوامش هم کم باشه…
    در هر حال خسته نباشید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *