همیشه کار دلم انتظار خواهد بود
دعای نیمه شبم ذکریار خواهد بود
به شوق نغمه ی تکبیر آسمانی تو
دل شکسته ی من بی قرار خواهد بود
اگر چه فصل جداییی به طول انجامید
پس از خزان جدایی بهار خواهد بود
اگر که لطف کنی نوکرم خطاب کنی
برای شاعرتان افتخار خواهد بود
برای غربت و مظلومیت عزیز دلم
همیشه دیده ی من اشک بار خواهد بود
زمان غیبت تو بهترین اعمالم
بدون شبهه و شک انتظار خواهد بود
روایت است که وقتی ظهور خواهی کرد
به دست قدرت تو ذوالفقار خواهد بود
دعابرای ظهورت همیشه و همه جا
تمام حاجتم از کردگار خواهد بود
بدون جلوه ات ای آفتاب رویایی
تمام زندگیم شام تار خواهد بود
گناه و معصیتم گرچه از سرغفلت
به راه آمدنت همچو خار خوهد بود
مزار خاکی من ،ای بهار بعداز مرگ
زعشق یک نفست لاله زار خواهد بود
خدایا!
در خانه ای جایمان داده ای که نگاهمان به هر سو که می دود دام بلایی در پیش خویش کنده می بیند.
در بیابانی فرویمان فرستاده ای که قاصدک چشم از همه جا پیغام سراب می آورد.
و خارهای خیانت، پای خسته را در خویش می فشرد.
خدایا!
گذرمان را از باریکه راههایی انداخته ای که دشنه های فریب از فراسوی خانه ها به انتظارمان نشسته است.
خدایا!
سنگهای گناهان ما را از دهان چشمه های موهبت خویش کنار بزن و دلهای ما را سیراب زلال مهر خویش گردان.
خدایا!
تیرهای آرزو بر تخته سنگهای ناکامی می شکند و جویهای باریک امید بر زمین تفدیده می خشکد.
خدایا!
این عجوزه هزار داماد، آهنگ شکستن عزم مردان کرده است و عمر را به کابین می طلبد.
خدایا!
این دنیای هرزه هر لحظه دامی تازه می گسترد و خود را برای کسی می آراید.
راههای به سوی تو را یا سدّ سکوی مقام می نهد یا گودال زندگی می کند یا دام ثروت می گسترد یا به خویشمان مشغول می دارد و یا …
می دانی که بی پرواز از این موانع نمی توان گذشت.
خدایا!
قدرت پرواز را از تو می طلبیم.
خدایا!
عشق به این لجنزار متعفن جامه مخالفت تو را بر ما پوشانده است! تو این جامه را بر تن ما بدر.
خدایا!
چه گذرگاه سختی است این دنیا و چه تنگه صعبی! این چه طعام آلوده ایست که مرگ خورنده را تدارک می بیند!
این چه آب متعفنی است که جگر تشنگان را می سوزاند! خدایا!
این چه معشوقی است که شب را در آرزوی هلاکت عاشقان صبح می کند!
خدایا!
سلامتمان، در گذر از این تنگنا به دست قدرت توست.
بر فراز این پرتگاه مهلک دست امید مان به ریسمان عطف تو آویخته است.
خدایا!
ریشه های این علاقه را در خاک وجود ما بخشکان، و تارهای این وابستگی را در زوایای قلب ما بسوزان.
خدایا!
عشق به این لجنزار متعفن جامه مخالفت تو را بر ما پوشانده است! تو این جامه را بر تن ما بدر.
خدایا!
این عجوزه هزار داماد، آهنگ شکستن عزم مردان کرده است و عمر را به کابین می طلبد.
خدایا!
حکومت کشور جان با توست! به غیر وامگذار.
خدایا! باغبانی این باغ را به کس مسپار که اگر جز شیره مهر تو در آوندهای این باغ بدود برگها به پژمردگی خواهد نشست و اگر جز باران محبت تو بر این باغ ببارد پرچمهای باغ فرو خواهد افتاد و اگر جز نسیم لطف تو به این بوستان بوزد غنچه ها خواهند مرد.
خدایا!
سنگهای گناهان ما را از دهان چشمه های موهبت خویش کنار بزن و دلهای ما را سیراب زلال مهر خویش گردان.
معبودم!
در کرت قلبهای ما به جای هرزه گیاهان هوس نهال محبت خویش را بنشان.
خدایا!
آفت علاقه به دنیا بر گندمزار ایمان ما زده است، دریابمان!
آنچنانکه عابدان و صالحان و برگزیدگانت را دریافتی، آنچنانکه بندگان ناب و خالصانت را و آنچنانکه عاشقان و معشوقان خویش را.
با دستهای گرم محبت ای پذیراترین آغوش باز ماندگان!
ای رئوف ترین مهربانان و کریم ترین مهرورزان!
برگرفته از:خمس عشره امام سجاد(ع)
انتظار…، گفتنش آسان است! اما چه سخت است انتظار…،
آقاچان! چگونه که منتظرت باشم شایسته شماست؟ مدام ساعت را نگاه کنم تا کی به ثانیه آمدنت میرسد؟؟ جایی باید بایستم تا بیایی؟؟ خانه مان را آب و جارو کنم؟؟ به کدام مسیر خیره شوم؟؟ تو قرار است کجا بیایی؟؟ آقاجان! بیا ما که آداب انتظارت را نمیدانیم! چه سخت است انتظار…
میترسم منتظر آداب دانی ما شوید… و آنوقت کی تو را می بینیم؟؟
دلم تو را را میخواهد…
بدون هیچ مقدمه