دیشب به سرم زد که خدا را بکشم
بر بوم خود عرش کبریا را بکشم
با پالت احساس و قلموی نیاز
رفتم! که خدای اغنیا را بکشم
کشتی بکشم درون دریای سیاه
بر عرشه عشق ناخدا را بکشم
در دهکده جهانی سرد و کثیف
تصویر ظریف کد خدا را بکشم
با این همه تزویر و دو رنگی و ریا
من امده بودم که چه ها را بکشم
قهر است خدا با دل من میدانم
باید بروم نازخدا را بکشم …

دیدگاه درباره “اندکی صبر سحر نزدیک است!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *