یکی از بازدیدکنندگان سایت در نظری که خواسته بود تایید نشود نوشته بود (به این میگن جمله سه تا فعل پشت سر هم اخه این ادبیاتا تو جامعه علمی چکار می کنن !!!!!!!!!) مدتهاست که باسایت شما می خندیم. این نظر مرا به فکر فرو برد که آنچه می نویسم برای گریاندن است یا خنداندن یا اصلا این بحث در کانون توجه نوشته های من هست یا نیست. صرف نظر از رویکردهای هرمنوتیکی خاص نظیر رویکرد افراطی آن که از مرگ مولف یا خلاقیت و تفسیر به رای خواننده سخن می گویند معمولا هر کس که می نویسد هدفی را دنبال می کند که در مورد من هم همین وضعیت صادق است. غرضم از نوشتن در عرصه مجازی خلق دنیایی متفاوت از زندگی واقعی است حتی انتخاب عنوان نوشته ها یعنی از فلسفه تا نزدیک استعاره ای بوده برای گذر از زندگی علمی حتی فرهنگی و سیاسی نویسنده این سایت. بیشتر در کنار همانهایی که ذکر شد که برایم بس با اهمیتند نوشتن انچه بر دل می گذرد اهمیت بسی بیشتر دارد تا انجا که می توانم به جرائت بگویم بیشتر نوشته ها با حالات درونی من گره می خورد و شاید مستقیما با مسایل بیرونی زندگی واقعی مرتبط نباشد هر چند تاثیر این دو بر هم بسیار زیاد است. این روز ها بیشتر نوشته ام در حالی که باید کمتر مینوشتم بر خلاف زندگی واقعی که باید بیشتر می نوشتم ولی کمتر نوشتم. شاید مانند قصه پر غصه حق و وظیفه شهروندی باشد در جامعه ما. برخی هیچ کاری نمی کنند و طلبکار و بهره می برند اما برخی بیشتر زحمت می کشند و کمتر حقوق انها رعایت می شود این تضاد دوگانه در زندگی واقعی و سایت نویسنده نیز به صورتی پررنگ وجود دارد که البته گاهی تحت شرایط فعلی و برنامه ها و حرکت ها برای اینده قرار میگیرد و رنگ ان تضاد واقعیت و مجاز رنگی می شود نزدیک به بی رنگی (شاید بتوان گفت بعضی روزها نوشته های سایت همرنگ زندگی واقعی است فکر می کنم کمی کمتر از ده درصد آن). اینکه برخی با نوشته های من خندیده اند مایه خوشحالی است و انانکه با نوشته های من گریسته اند بر روح خود صیقل زده و بر صلابت روح خود افزوده اند آنانکه با نوشته های من امید و نشاط یافته اند مایه خوشحالی است و انجا که قلم این حقیر بر ناامیدی کسی افزوده است مایه تاسف و تاثر که جز این چیز دیگری نمی توانم. همه امیدم بر این است که امیدها زنده بماند هر چند من نه برای این نوشته ام نه برای آن برخی از دل نوشته ها مخاطب خود را دارد هر چند امید نمی رود تمام مخاطبان مورد نظر نویسنده بدانند که که این را برای انان نوشته ام و ممکن است گاهی برخی نوشته ای را کاملا غلط تفسیر به رای کنند. تمام نوشته های این سایت غیر از موارد علمی صریح ان گاهی در لفافه ای پییچیده می شود که فقط با تفسیر نویسنده می تواند معنای دقیق خود را بازشناسد البته انانی که به من نزدیک هستند و مرا بیشتر می شناسند از نوشته هایم می فهمن که الان در چه شرایطی هستم اما همیشه در زندگی واقعی هم سعی کردم در اوج انقطاع نیز به محیط اطراف خود انرژی منفی ندهم اگر چه نمی توانم ادعا کنم که هیچ گاه این اتفاق نیفتاده بل مطمئنم که گاهی چنین اتفاقی را رقم زده ام این روزها بیشتر می نویسم چون تلاشم در چند عرصه چند برابر شده است تقریبا دانشگاه را به دفتر خاطرات سپرده ام شاید این دفتر خاطرات روزی نه چندان دور رنگ دفتر خاطرات واقعی مرا به خویش گیرد اما تلاش های موازی برای گذر از چندین مسیر تقریبا دو تا ده برابر شده است این انرژی با اغراضی خاص تر و همراهی و همدلی عزیزانی که در تمام لحظه ها با من بوده اند رنگ و بوی اشعار این چند روزه است. ارزومندم انتهای راههایی که این روزها میروم نتیجه بخش باشد و رضایت حضرت دوست که هر چه نیکویی از اوست را به دنبال داشته باشد. دوست دارم خاطراتم را بنویسم خاطراتی دارم از روزهای معلمی به ویژه نظام اداری اموزش و پرورش و خاطراتی از انتخابات به ویژه انتخابات مجلس نهم و خاطراتی از مدیریت دانشگاه اصفهان شاید اگر اتفاقی که منتظرم و برای ان تلاش می کنم رقم به خورد روزی خیلی نزدیک این خاطرات را بی هیچ کم یا زیادی و صرف گزارش وقایع منتشر کنم شاید ان روز برخی از دل نوشته تفسیر واقعی خود را نمایان کند و جملات اشکارتر معنای واقعی خود را هویدا ( هیچ نسبتی با دکتر هویدا مدیر گروه علوم تربیتی نداره) سازد.

22 thoughts on “زندگی من و نسبت آن با نوشته های اینجا

  1. رحمت و لطفی تو بر ما از خدای مهربان
    از سپهر علم و دانش نور تو بر ما عیان
    مهربانی و محبت جلوه ای از حسن تو
    سختگیری و نکوهش جلوه ای دیگر از آن
    آدمیت گوشه ای باشد ز کل خوبیت
    پاکی و تقوای بالایت بود بر آن نشان
    چون تو بودن در بزرگی سخت باشد اوستاد
    ایزد یکتا رضا از تو نگین عالمان

    سلام استاد خوب
    خنده هم میتواند معانی زیادی داشته باشد مثلاً خندیدن با مطالب”گوسفندان ما” بسیار تلخ است چون مطلب یک نقد است که با درون مایه های طنز نوشته اید و ورای خنداندن طنز، غم و ناراحنی از اوضاع جامعه نهفته است. خنده با مطالب برای مخاطبان خاصتان، خنده ایست از سر خوشحالی برای شما و احساسات زیبایتان که بی تکلف و صادقانه نشان میدهید خنده برای اشعاری که با درون مایه های فراق و انتظار میگذارید خنده ایست تو ام با گریه که امید بخش است. شاید بیشتر از خنده، مطالبتان مخاطب را به فکر وادارد…
    اما گریه من برا اینه الان:
    “تقریبا دانشگاه را به دفتر خاطرات سپرده ام شاید این دفتر خاطرات روزی نه چندان دور رنگ دفتر خاطرات واقعی مرا به خویش گیرد”
    این چیه نوشتید؟ این چیه؟ من….

  2. سلام دانشجو
    اولا چاپلوسی و تملق امتیاز منفی داره به جای گریه و خنده یه فکر به حال این چاخان پاخانت بکن این دیگه جدیه اینجا هم که کلاس نیست ادم بتونه دعوا کنه همه می بینن میگن استادای علوم تربیتی بی تربیتن؟؟؟؟
    این مداحی که برا ما کردی به قول دوستان کلی نفسمون حال اومد اونم اومدی اینجا تو سایت گذاشتی خوبه نه واقعا خوبه؟؟؟؟
    خوب منم جواب ابهامات بعضیا را دادم خواستم روشنگری کرده باشم هم دوستان !!!!!!!! هم دشمنان ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ حساب کار دستشون اومده باشه
    اونم یه برنامه است که ممکن بشه ممکن هم هست نشه اگه شد که خوب شده همه می فهمن اگه نشد که دلیلی نداره کسی بفهمه
    تازشم تو شعرها هم بود
    اگر قصد سفر دارم
    خدا داند که ناچارم
    همینقد روشنگری کافیه
    العاقل یکفی بالاشاره

  3. چاپلوسی و تملق؟؟؟ من بلد نیستم تا حالا بلد نبودم من فقط بلدم بزنم بلدم انتقادی بنویسم حتی یه بار برا شما هم نوشتم اتفاقاً مث الان تو سایت گذاشتم تو یه موقع بد که خیلیم میتونست اثر بد بذاره من بلد بودم تملق بگم سایت شما نمیومدم خیلیم شما به تملق اهمیت میدید؟؟ این که شعر نیست نصف از یه چیز عین شعر که کم کم کامل تر میشه اما تو این فرم فقط برا یه نفر تو این دنیا نوشتم شما نفر دوم بودید اگه برا اون بزرگوار تملق نوشتم خب برا شما هم تملق بوده من اگه حس واقعی نداشته باشم نمیتونم حس بسازم. اصلاً بذارید امتیاز منفی داشته باشه و دعوا کنید و بگید: چقد حرف میزنم من استادای علوم تربیتی رو کار ندارم شمام دعوا کنید هیچوقت اعتراض نمیکنم اگه اعتراضی تا حالا بوده هم دیگه قول میدم نباشه. استاد، دانشگاهی که شما توش نباشید دیگه یرا عده ای که به امید بودن شما، شمایی که با بقیه فرق دارید بزرگید و پی اصلاح امور، حواستون به همه هست و فرق نمیذارید و از سر خودتون باز نمیکنید، به دانشجوها جرأت حرکت و بزرگ شدن میدید برا نظر بقیه ارزش قائلید، شمایی که پی ایجاد تحولید، شما که یک دلگرمی بزرگ برای مایید، شما که به دست آوردن رضایتتون از کار علمی چون سخته تقریباً میشه خودش یه هدف بزرگ، شما که عالمید و ادای عالما رو درنمیارید…. استاد دیگه دانشگاه برا این عده چی میتونه باشه؟؟؟؟
    بذارید دشمناتون بیان بخونن از حسودی بمیرن هر چیم میخوان بگن برام مهم نیست.
    اما با این که شاید نخواید، من دعا میکنم تو دانشگاه ماندگار بشید اینکه نشد

  4. سلام
    سخت ميشه نظري داد نميدونم چرا اما مختصر از نگاه خودم همين قدر بگم كه
    چيزي كه هرگز براي من بي اثر نشده صفا و صداقت باطن شماست سخن و كلام شما چون از دل برمياد لاجرم بر دل هم ميشينه اگر حمل بر چاپلوسي و تملق نباشه ما شما را اينگونه يافتيم برا همين بوديم هستيم و خواهيم بود
    اميد انكه قلمتان پرتوان
    احساساتتان جاودان
    و
    موفقيت و اميد قرين لحظه هايتان باشد و آنچه كه خير و مصلحت شما در ان نهفته است اين روزها برايتان رقم بخورد
    بيش از اين نه ميدانم و نه ميتوانم وگرنه به پاس صداقت شما هر آنچه از دستم برمي آمد دريغ نميكردم (بدون هر گونه تملقي چرا كه نه شما را اهل تملق يافتم نه من نيازي به تملق دارم آنچه بايد از شما مي يافتم يافتم )

  5. سلام
    شوکه شدم.باورم نمیشه.
    به قول خودتون ” هر کسی از ظن خود شد …”.
    دل شما دریاییه . حرفای بی ربط مثل افتادن سنگ ریزه ای درونش.
    خواهش می کنیم حرف از رفتن نزنید.
    به خاطر همه اون حرفای حق تون مقاوم باشید.هستید از این بیشتر باشید.
    دشمناتون همین می خوان.
    هر چی دوست دارید اسمش بذارید :
    اون دانشگاهی که استادی مثل شما و امثالهم نداشته باشه باید اسمش گذاشت مکتب خونه.
    من به جرات میگم مفهوم کرامت اخلاقی از رفتار و گفتار و منش شما آموختم.
    کور و نابود بشن دشمنایی که نمی تونن وجود نازنینی مثل شما رو ببینن.

    به قول دوستمون:
    بودیم …هستیم… خواهیم بود

    براتون بهترین ها رو آرزو دارم.

  6. هر جا شما راحت تر باشید خوبه چیه؟؟؟ دانشگاه نمونید دانشگاه رو نسازید کجا رو پس میخواید بسازید؟؟؟
    نه کی گفته؟؟؟ یا این بخش از حرفتونو پاک میکنید و میگید که دانشگاه میمونید یا مجبورم یه جور دیگه رفتار کنم

  7. سلام دکتر جان ما همیشه از شما انرژی مثبت گرفتیم.همیشه از حرفاتون تاثیر گرفتیم.
    از خدا هرچه خیر و برکت براتون طلب میکنم.ای کاش کاری ازم بر می آمد.
    همیشه با شما هستم و هستیم.

  8. سلام بر همگی در هویت های مجازی
    من کی گفتم دارم میرم
    اولا گفتم برنامه هایی هست که ممکنه دانشگاه به دفتر خاطرات بپیوندد
    پس ممکن هم هست نباشه
    تازه رفتن از دانشگاه به معنای مطلق نیست ممکنه حضور در دانشگاه کم رنگ بشه
    از الطاف همگی ممنونم ولی این رفتار شما میشه شایعه سازی و من راضی نیستم بلاخره منم برای خودم اصولی دارم که کوتا بیا نیستم لذا مجبورم بر اساس اصولم تغییراتی تو برنامه های زندگی بدم چنانچه وقتی تو حوزه فرهنگی دانشگاه حس کردم بود و نبودم فرقی نمی کنه نبود را بر بود (بر عکس خیلیای دیگه که هنوز هم هستند تا بیرونشان نکنن) ترجیح دادم در ضمن انشا الله اگه قرار شد جایی بریم یه جایی میرم که دانشگاه هم توش باشه (البته دانشگاه درسته چرا شما حرف تو دهن ادم میذارید فضای سبز نداره که داره دیگه چی می خواید خوب بدم نیست همه مشغولن)

  9. در ضمن یادم رفت بگم برنامه های من بر اساس نظرات دیگران تغییر نمی کنه اینکه دوستی فکر کنه به خاطر حرف یا عمل کسی ناراحت شدم نه من از هیچ کس گلایه ای ندارم حداقل فعلا بعد باید ببینم چی میشه
    حتی از گلایه های قبلی خودم رسمی و غیر رسمی عدول کردم با رویکرد و برنامه ای جدید به زندگی نگاه می کنم هر کس هم منا دوست داره باید کمک کنه نه کارشکنی.

  10. استاد
    بخاطر کمک به اونایی که اگه با شما هستن به خاطر خداست و به خاطر رشد علمی و… و به خاطر تحول، به خاطر اونایی که اهدافشون حقیرانه نیست و بهشون یاد دادید بزرگ فکر کنن و تلاش کنن احتمال رفتن و یا کم رنگ شدن رو هم بی خیال بشید. کاش نمیگفتید…

  11. سلام
    بلاخره كه چي اولا شما عجوليد من نگفتم ميرم گفتم ممكنه برم
    ثانيا همينه كه هست كلي زور دارم ميزنم كه برم نه كه نرم
    من چيزي به كسي ياد ندادم هر كي هر چي داره از خودش داره اگه برم اتفاقا براي اهداف بزرگتر ميرم

  12. سلام
    این نوشته ای ست پس از چند روز…
    تا به حال به یاد نمی آورم که در حق کسی از خدای مهربان چیز بدی خواسته باشم. اکنون که شما عزم رفتن دارید و برای آن تلاش میکنید با علم به اینکه هیچ چیز و هیچ کس نمیتواند اراده شما بر رفتن را تغییر دهد؛ از خدای بزرگ میخواهم به حرف ما نیز گوش کند و اگر صلاح دانست و خواست و حکمتش بر شنیدن حرف ما بود؛ اسباب رفتن شما استاد خوب و بزرگوار، بهترین استاد و معلم دوران تحصیلم که از او بسیار آموخته ام چه درسهای تئوری و چه راه و رسم عملی زندگی را، فراهم ننماید و اگر اراده اش بر جز این قرار گرفت…..

  13. بسکه حالم گرفته شد از احتمالاتتون حواسم به( )نبود. کاش دیگه جوری نشه که با سایتتون گریه هامون تمامی نداشته باشد. لابد به این جمله سه کلمه ای تون میگن جمله اصفهانی! یعنی مختصر و مفید و مقتصدانه از کلمات بهره بردن ادبیاتیام میتونن نمیسازن ریای در توانایی نشه! اما من میگم. مثلاً:*خواستم بگم نشد وقت شد میگم* البته فکر کنم جمله شما یک جمله پایه و دو جمله پیرو داره جمله من هم شصتا حذف داره و طرفش باید یه چیزایی از قبل بدونه تا بفهمه.

  14. یعنی ادبیاتیا در تمامی زمینه های علوم انسانی چون گوهری هستند که اهل فن باید برا نجات کشتی بحران زده علوم انسانی، اوناا رو کشف کنند وگرنه فاتحه علم و دانش خونده ست
    ‏((خودما میگم بقیشونو کار ندارم… عجب! حالا برا سقف مشکلی پیش نیاد!!!))

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *