“شورای شهر باید منعکس کننده نظرات مردم باشد نه علایق، نیازها و تمایلات شخصی”
منتظر پیشنهادات و نظرات دوستان هستیم
3 thoughts on “انتخابات شورا”
انتخابات شورای شهر؟؟؟!!
واژه غریبی ست خصوصاً برای افرادی مثل من که در دیاری هستیم که نگاه های قومی و متعصبانه حکمفرماست خصوصاً در همین انتخاباتی که از بس واژه غریبی ست زیاد توان گفتنش را ندارم!
نزدیک انتخابات که میشود اینجا بساط شام و ناهارها و وعده وعیدها پهن میگردد آن فامیل برای این فامیل رجز میخواند و این یکی برای آن. سواد و تخصص و تجربه و تعهد و اخلاق و تقوا و مردمی بودن اینها مفهومی ندارد فقط باید مقابل فلان رقیب و فامیلها و وابستگان و هم قسم هایش کم نیاورد. هر که زورش بیش رأیش بیشتر. اینجا نظر مردم و علایق آنها و نیازهایشان اصلاً چه اهمیتی دارد؟ باید سعی کنی وقتی دوره ات تمام میشود پول و زمین بیشتری به جیب زده باشی و دست فامیلهایت را تا میتوانی همه جا بند کنی و اگر هم به خاطر قولهایی که از سر مجبوری به مردم دادی؛ رهایت نمیکنند چاره اش دو گونه است: یا خود را آفتابی نکنی یا زیاد سخنرانی کنی و همه جا باشی تا مردم همه چیز را از چشم همکارانت ببینند!
حال افراد دیوانه ای مثل من که همیشه می کردند تا اصلح را برای انتخاب بیابند در این آشفته بازار هم دو حالت بیشتر ندارد:1؛ از بین این افراد به دنبال افراد با تخصص ولی ترسو و محافظه کار و دارای خط و ربط نا مناسب بگردیم یا نه به دنبال اهل تقوا و تعهد بگردیم که چیز از علم و تخصص نمیدانند اما شاید شاید شاید اهل مشورت باشند که آن هم… . اینها اینجا با هم جمع نمیشود اگر به تخصص رأی دهید یک جور و اگر به تعهد رأی دهیم جور دیگر. تازه این افراد که دارای گوشه ای از حسن ها هستند که رأی نمی آوردند آخر اهل زور و زور گویی نیستند.
اینجاست که در شهری که به دنیا آمده ای حس میکنی غریبی و هیچ کس برایش مهم نیست که چه میشود یا چه نمیشود اگر هم مهم باشد… مورچه مقابل فیل چه کاری از پیش میبرد؟! در جایی که تخصص و تعهد با هم جمع نمیشوند و کسی برای متخصصین جوان تره هم خرد نمیکند و آن متخصصین هم اهل تعهد نیستند چاره کار فقط دو راه است: یا رأی بدهی چون معتقد به نظام جمهوری اسلامی و ارزشهای میهنت هستی اما سفید بدهی و یا در حوزه انتخابیه دیگری رأی دهی که افرادی دارای تجربه، تخصص و تعهد را برگزینی و لااقل سعی کرده باشی اهالی شهری دیگر به آنچه تو در دیارت در پی آنی و گوشه ای از آن انعکاس صدای مردم در عملکرد مسئولین است؛ برسند.
البته کم و بیش ممکن است اوضاعی که ذکر شد بسیاری از شهرها باشد شاید این نمونه ای بود فقط.
سلام پایان نظر قبلی از تردیدی سخن به میان آمد. شما بگویید اگر جای این شخص بودید کدام راه را برمیگزیدید؟
1: در شهر خود به اهل تخصص که تعهد زیادی ندارند و ترسو هستند و شناخت زیادی از آنها ندارید رأی میدادید
2؛ به اهل ایمانی که نخصصی ندارند و شناخت زیادی از آنها ندارید؛در شهر خود رأی میدادید
(اگر اشتباه باشد روزی نباید پاسخگوی این انتخاب اشتباه بود)
3؛ به اصلح های حوزه انتخابیه دیگر می اندیشیدید که آنجا هم زیاد در زندگیتان بی تأثیر نیست و منابع معتبر جهت آشنایی احتمالاً بیشتر است
دلایل برای تغییر حوزه انتخابیه از نظر شما کافیست؟
انتخابات شورای شهر؟؟؟!!
واژه غریبی ست خصوصاً برای افرادی مثل من که در دیاری هستیم که نگاه های قومی و متعصبانه حکمفرماست خصوصاً در همین انتخاباتی که از بس واژه غریبی ست زیاد توان گفتنش را ندارم!
نزدیک انتخابات که میشود اینجا بساط شام و ناهارها و وعده وعیدها پهن میگردد آن فامیل برای این فامیل رجز میخواند و این یکی برای آن. سواد و تخصص و تجربه و تعهد و اخلاق و تقوا و مردمی بودن اینها مفهومی ندارد فقط باید مقابل فلان رقیب و فامیلها و وابستگان و هم قسم هایش کم نیاورد. هر که زورش بیش رأیش بیشتر. اینجا نظر مردم و علایق آنها و نیازهایشان اصلاً چه اهمیتی دارد؟ باید سعی کنی وقتی دوره ات تمام میشود پول و زمین بیشتری به جیب زده باشی و دست فامیلهایت را تا میتوانی همه جا بند کنی و اگر هم به خاطر قولهایی که از سر مجبوری به مردم دادی؛ رهایت نمیکنند چاره اش دو گونه است: یا خود را آفتابی نکنی یا زیاد سخنرانی کنی و همه جا باشی تا مردم همه چیز را از چشم همکارانت ببینند!
حال افراد دیوانه ای مثل من که همیشه می کردند تا اصلح را برای انتخاب بیابند در این آشفته بازار هم دو حالت بیشتر ندارد:1؛ از بین این افراد به دنبال افراد با تخصص ولی ترسو و محافظه کار و دارای خط و ربط نا مناسب بگردیم یا نه به دنبال اهل تقوا و تعهد بگردیم که چیز از علم و تخصص نمیدانند اما شاید شاید شاید اهل مشورت باشند که آن هم… . اینها اینجا با هم جمع نمیشود اگر به تخصص رأی دهید یک جور و اگر به تعهد رأی دهیم جور دیگر. تازه این افراد که دارای گوشه ای از حسن ها هستند که رأی نمی آوردند آخر اهل زور و زور گویی نیستند.
اینجاست که در شهری که به دنیا آمده ای حس میکنی غریبی و هیچ کس برایش مهم نیست که چه میشود یا چه نمیشود اگر هم مهم باشد… مورچه مقابل فیل چه کاری از پیش میبرد؟! در جایی که تخصص و تعهد با هم جمع نمیشوند و کسی برای متخصصین جوان تره هم خرد نمیکند و آن متخصصین هم اهل تعهد نیستند چاره کار فقط دو راه است: یا رأی بدهی چون معتقد به نظام جمهوری اسلامی و ارزشهای میهنت هستی اما سفید بدهی و یا در حوزه انتخابیه دیگری رأی دهی که افرادی دارای تجربه، تخصص و تعهد را برگزینی و لااقل سعی کرده باشی اهالی شهری دیگر به آنچه تو در دیارت در پی آنی و گوشه ای از آن انعکاس صدای مردم در عملکرد مسئولین است؛ برسند.
البته کم و بیش ممکن است اوضاعی که ذکر شد بسیاری از شهرها باشد شاید این نمونه ای بود فقط.
سلام پایان نظر قبلی از تردیدی سخن به میان آمد. شما بگویید اگر جای این شخص بودید کدام راه را برمیگزیدید؟
1: در شهر خود به اهل تخصص که تعهد زیادی ندارند و ترسو هستند و شناخت زیادی از آنها ندارید رأی میدادید
2؛ به اهل ایمانی که نخصصی ندارند و شناخت زیادی از آنها ندارید؛در شهر خود رأی میدادید
(اگر اشتباه باشد روزی نباید پاسخگوی این انتخاب اشتباه بود)
3؛ به اصلح های حوزه انتخابیه دیگر می اندیشیدید که آنجا هم زیاد در زندگیتان بی تأثیر نیست و منابع معتبر جهت آشنایی احتمالاً بیشتر است
دلایل برای تغییر حوزه انتخابیه از نظر شما کافیست؟
ـبقِ تکلـیفی کـه دارم بنــده کانــدیـدا شــدم
واردِ شــــورا شــــدم
پیش از ایــن مایــل نبودم گر نشد، حالا شــدم
واردِ شـــورا شـــــدم
قصدِ من از آمدن در صحنه بی شک خدمت است
خدمتِ بی منت است
خوابِ خدمت! را که دیـدم، واله و شیدا شـدم
واردِ شـــــورا شـــدم
مانــده ام با این هـمه مشکل که دارد شهرِ ما
پــس نمی دیدم چرا؟!
کور بـودم پیش ازین ها، تازگی بیــنا شــدم
واردِ شــــورا شــــدم
قتل و نا اَمنی و غارت … در بلاد مســلمین؟!
کــی روا باشـد چنـین؟
فقــر و فحــشا را که دیدم، غیرتی امّا شدم!
واردِ شـــورا شـــــدم
چهره ی بد فُرمِ شهرم را دگرگون می کـــنم
طبـــق قانون می کنـــم
مات و مبهوتم خدایا از کجا پیــــدا شـــدم!
واردِ شـــــورا شــــــدم
کـــارِ خــیر و کـارِ مثبت را فراوان کــرده ام
گرچه پنــهان کرده ام
عاقبـت نزد خـلایق، این زمان اِفشا شــــدم
واردِ شـــورا شـــــدم
در مـحله مسـجدِ زیبــای مـا را دیده اید؟!
آن بـــنا را دیــده اید؟
بارها در صحن آن هی سجده کردم، پا شدم
وارد شـــورا شــــدم
گر که لبخند ِ ملیحی روی لب هایم نشست،
این نشان ِ مومن است!
غنچه بــودم در گذشته،نم نم اما وا شـــدم
وارد شــــورا شــــدم
دکتــرایم را گرفتــم سال پیــش از کمبــریج
با کمک های بســـیج
خون ِ دل خوردم بسی تا این که بی همتا شدم
وارد شـــورا شـــــدم
می کنم یادی هم از دورانِ جنـگ و جبهه ها
گر چــه می باشد ریا
یک، دو باری زخمی از ناحیه ی آن جا..! شدم
وارد شـــورا شــدم
یک نفر گر بی جهت از مادرِ خود کرده قهر،
می رود شورای شهر
من ولـی با منطق و برهان درین جا، جا شدم
واردِ شــورا شــدم!