شرلوک هلمز، کارآگاه معروف، و معاونش واتسون رفته بودند صحرانوردی و شب هم چادری زدند و زیر آن خوابیدند.
نیمه های شب هلمز بیدار شد و آسمان را نگریست. بعد واتسون را بیدار کرد وگفت :
« نگاهی به بالا بینداز و به من بگو چه می بینی؟»
واتسون گفت:
« میلیون ها ستاره می بینم» .
هلمز گفت:
« چه نتیجه ای می گیری؟» .
واتسون گفت:
« از لحاظ روحانی نتیجه میگیرم که خداوند بزرگ است و ما چقدر در این دنیا حقیریم.
از لحاظ ستاره شناسی نتیجه می گیرم که زهره در برج مشتری است، پس باید اوایل تابستان باشد.
از لحاظ فیزیکی نتیجه می گیرم که مریخ در محاذات قطب است، پس باید ساعت حدود سه نیمه شب باشد» .
شرلوک هلمز قدری فکر کرد و گفت:
« واتسون! تو احمقی بیش نیستی! نتیجه ی اول و مهمی که باید بگیری این است که چادر ما را دزدیده اند! » .
ببخشيد واتسون ! محاذات قطب يعني كجاي قطب؟
ببخشيد واتسون ! من بايد يه تجديد نظر روي خودم بكنم آخه منم در انتخاب تو بي تاثير نبودم!
ببخشيد واتسون ! پر توقعي از من بود آخه جواب تو متناسب با سوال من بود!
ببخشيد واتسون ! هر چند شما احمقيد اما منم بي ادب!
ببخشيد واتسون ! بد موقع از خواب پروندمت بالا وسوال پرت وپلا ازت پرسيدم!
ببخشيد واتسون ! حق با تو بود بالاخره كه حالت جا مي اومد و زودي مي فهميدي چادرمون را دزديدند اما من فكر نكنم هيچ موقع چيزايي را كه تو فهميدي من ميفهميدم
ببخشيد واتسون ! ميشه فردا شب هم بيام همين جا بخوابيم اما اين بار تو مرا صدا بزن !
چشم هلمز نگاهم عوض شد!
همين كه تو مرا درك كردي برام كافيه
اما فكر نكنم هرگز به خودم اجازه بدم تو را از خواب بيدار كنم
با احترام
معاون احمقت : واتسون
سلام
خوبه ما یک چادر دزدیدیم این همه سوال دنبالش اومد
تازه فهمیدی چه معاون احمقی داری ؟ کوتوله مغز نخودی
من جات بودم اخراجش میکردم
منو استخدام کن با حفظ سمت به هر دو پستم میرسم
خودم میدزدم خودم هم کمک میکنم دزد وپیدا کنی
والا چادر همچین مالی هم نبود
خوبه یکی از شما را ندزدیدم وگرنه معلوم نبود سر از کدوم عالم در می اوردید
راستی گفتید فردا شب کجا چادر میزنید؟
واتسون دیگه خیلی چشماش پاک بوده…