هر جمعه به جاده آبی نگاه می کنم و در انتظار قاصدکی می نشینم که قرار است خبر گام های تو را برای من بیاورد،گام های استوار و دست های سبزت را. اگر بیایی،چشمهایم را سنگفرش راهت خواهم کرد.
تو می آیی و در هر قدم،شاخه ای از عاطفه خواهی کاشت و قاصدکی را آزاد خواهی کرد.تو می آیی و روی هر درخت پر شکوه لانه ای از امید برای کبوتران غریب خواهی ساخت.
تو می آیی در حالیکه دستهایت پر از گلهای نرگس است.تو دل سرد یکایک ما را با نواهای گرمت آفتابی می کنی و کعبه عشق را در آن ها بنا خواهی کرد.
تو می آیی و دست نوازش بر سر میخک هایی خواهی کشید که باد کمرشان را خم کرده است.
تو می آیی و با آمدنت خون طراوت و زندگی در رگ های صبح جریان پیدا خواهد کرد.
مجتبی پاک منش http://www.eydad.blogfa.com
«از لطف دعایت ز بلا حفظ شدیم
از شر تمام فتنه ها حفظ شدیم
ای معنی یابن السنن المشهوره
برگرد دعای ندبه را حفظ شدیم»
سلام با اجازتون این عکس اولیه رو جون نداشتم برداشتم
به اميد آنروز
خيلي خسته ايم از امروز
صبحی بیا
ما را که خسته ایم از این بیش وامَذار
ما را میان این همه تشویش وامَذار
زخمیِ بغضِ هجرِ تو شد حنجرم بیا
دل رادراین سکوت ازاین بیش وامذار
سردرگُمم به گرد خود آقا بیا مرا
از هر خودی رها کن و در خویش وامذار
دلها پر است از اثر زخم طعنه ها
ما را میان این همه بد کیش وا مذار
صبحی بیا و معنی وَالْعُصْر را بخوان
حــرفی دگر برای دلِ ریش وامذار