دوست نداشتم این روزا راجع به بحثای انتخاباتی حرفی بزنم. اما متاسفانه ظاهرا برخی از عزیزان و اطرافیانشون با بهره گیری از هر ابزاری می خوان مجلس برن و بودن و نبودنشون به مجلس رفتنه.

حضرت علی علیه السلام می فرماید که  در دروغگویی فرد همین کافی است که هر انچه را می شنود بگوید و یا در جای دیگری می فرمایند:

أ َيُّهَا النَّاسُ، مَنْ عَرَفَ مِنْ أَخِيهِ وَثِيقَةَ دِين وَسَدَادَ طَرِيق، فَلاَ يَسْمَعَنَّ فِيهِ أَقَاوِيلَ الرِّجَالِ. أَمَا إِنَّهُ قَدْ يَرْمِي الرَّامِي، وَتُخْطِىءُ السِّهَامُ، وَيُحِيلُ الْكَلاَمُ، وَبَاطِلُ ذلِكَ يَبُورُ، وَاللهُ سَمِيعٌ وَشَهِيدٌ. أَمَا إِنَّهُ لَيْسَ بَيْنَ الْحَقِّ وَالْبَاطِلِ إِلاَّ أَرْبَعُ أَصَابِعَ.
فسئل (عليه السلام) عن معنى قوله هذا، فجمع أصابعه ووضعها بين أذنه و عينه ثمّ قال:الْبَاطِلُ أَنْ تَقُولَ سَمِعْتُ، والْحَقُّ أَنْ تَقُولَ رَأَيْتُ !

اى مردم ! هر كس از برادر مسلمانش، استوارى در دين وروش صحيح را مشاهده كند، بايد به سخنانى كه اين و آن در نكوهش او مى گويند گوش فرا ندهد (اضافه بر اين) آگاه باشيد، گاه تيرانداز تيرش به خطا مى رود (و حدس و گمانهاى مردم هميشه مطابق واقع نيست) سخن باطل فراوان گفته مى شود، و باطل نابود و بى اثر خواهد شد، خداوند شنوا و شاهد (بر اعمال بندگان) است، بدانيد ميان حق و باطل بيش از چهار انگشت فاصله نيست! كسى از حاضران از تفسير اين سخن سؤال كرد، امام (عليه السلام) انگشتان خودرا جمع كرد و در ميان گوش و چشم خود (در كنار صورت) قرار داد، سپس فرمود : باطل آن است كه بگويى : شنيدم، و حق آن است كه بگويى ديدم !

2 thoughts on “بودن یا نبودن مساله این است

  1. دكتر سلام
    اين شعر هم در ثناي همان عزيزاني كه به هر طريقي ميخواهند بروند مجلس!

    کاش جــای تمـام آن گفتـــــــــار

    پرسـش ام را جواب مــی دادی

    یـــا اگـــر صحبتی نمانده به جـــا

    دو سه متری طناب مــــی دادی

    انتخابات قبـل یــادت هســــــت؟

    نان داغ و کبــــــاب مــــی دادی!

    آن زمانی که میکــروفن در دست

    وعـده با آب و تاب مـــــــی دادی

    می نوشتی که مقصد آزادی ست

    آدرس ِ انقــــــلاب مـــــی دادی!

    در مجالس که می شدی دعوت

    دسته گل هی به آب می دادی!

    به رفیـــقان و چاکران هر شـــب

    لوح تقـــــدیر و قاب مـــــی دادی

    ســکه را می گرفتی از “عباس”

    به زن او “رباب” مــــــــی دادی!

    در مـــــیان مجــــــــردان ، امـــا

    وعده های خـراب مــــی دادی!

    هر کسی هر کجا خرش می رفت

    زیـر پالان رکـــــاب مــــی دادی!

    با دو تا سیخونک به آن جـــایش

    خر ِ او را شـتاب مـــــــی دادی!

    در ســــتادت بـــرای تبلــــــیغات

    عکس ِ با احتجاب مــــــی دادی

    انجــمن های شـــاعران مفـتی،

    به جماعت کـــتاب مـــــی دادی

    آن چــه دادی حـــلالشان باشد

    چون به قصد ثواب مـــــی دادی!

    جــــای گافـــی که این و آن دادند

    شیر تازه… نه، گاب مـــی دادی!

    سخنانـــت اگــــر چـــــه آرام ، آه

    به همه اضــــطراب مـــــی دادی!

    فکر ما را مثـــال چــــرخ و فلـــک

    الکــــــی پیچ و تاب مــــــی دادی

    گر فلانی به ما تشـــــک می داد

    تو خـــود ِ تختخواب مــــــی دادی!

    روز و شــــب با بلـــوف زدن هایت

    گوش مان را عـــذاب مــــی دادی

    جای آن وعده ها به ما ای کــاش

    شربت و قرص خواب مـــی دادی!

    شعر از خالو راشد: http://www.khaloorashed.blogfa.com/

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *