سلام
چند روزي نشد كه به اين كوچه سري بزنيم دلتنگ بوديم دلتنگ تر هم شده ايم چند كلمه بگيم شايد يه خرده اين دل وابشه
الان كه نوشته ها را مرور كردم برام جالب بود كه شعر هفته پيش مورد توجه دوستان بوده بعضيا هم كه اصرار دارن ته و توي اين عشقه را در بيارن ……..موفق باشن
البته بد هم نشد حال و هوا يه نم نمكي عوض شد اما استاد حقيقتا زدين تو ذوقم يه مدت گفتيم بي خيال پايان نامه ميشيم و ميزنيم به كوچه باغ شعر و احساس كه شما هم همچين آماده پنالتي را ميزنين!!!!!! شرايط مناسب نيست وگرنه ادمه ميداديم هر شب خواب ميبينم دفاع ميكنم بعدم هيچي به هيچي ايشالا تو فكرش هستم به روي چشم شمام برامون دعا كنين گرفتاريها كمتر بشه و اين تكليف هم ازگردن ما ساقط بشه وهم شما از دست ما راحت……بگذريم
حرف پاييزه و جدن پاييز و عشق با هم خيلي جورند و به نظر من زيبايي پاييز را اوني كه واقعا عاشقه خوب مي فهمه شايد بشه گفت اگر پاييز نمي آمد عاشقي هم تكرار نميشد در اين تحول دلنواز طبيعت رازها نهفته كه عاشق اونها را خوب حس ميكنه و باهاشون زندگي مي كنه
آخ كه چقدر دلم ميخواد تو يه جاده باريك وسط جنگل هاي قشنگ كه درختاش از بركت پاييز رنگ و وارنگ شدن و زير اون درختا جادهه هم پر از همين برگاشده راه برم و به خش خش برگا گوش بدم و زيباترين سكوتها را تجربه كنم……….فارغ از هر دغدغه اي
خلاصه اينكه استاد اون دوسته راست گفته
تلخ است که لبریز حقایق شده است
زرد است که با درد، موافق شده است
عاشق نشدی وگرنه می فهمیدی
پاییز، بهاری است که عاشق شده است
با سلام
شايد بي ربط باشه ولي گفتم يك داستان كوتاه تربيتي خدمت شما ارسال كنم؛ خالي از لطف نيست:
در بازگشت از کلیسا، جک از دوستش ماکس می پرسد: «فکر می کنی آیا می شود هنگام دعا کردن سیگار کشید؟» ماکس جواب می دهد: «چرا از کشیش نمی پرسی؟» جک نزد کشیش می رود و می پرسد: «جناب کشیش، می توانم وقتی در حال دعا کردن هستم، سیگار بکشم.» کشیش پاسخ می دهد: «نه، پسرم، نمی شود. این بی ادبی به مذهب است.» جک نتیجه را برای دوستش ماکس بازگو می کند. ماکس می گوید: «تعجبی نداره. تو سئوال را درست مطرح نکردی. بگذار من بپرسم.» ماکس نزد کشیش می رود و می پرسد: «آیا وقتی در حال سیگار کشیدنم می توانم دعا کنم ؟» کشیش مشتاقانه پاسخ می دهد: «مطمئناًً، پسرم. مطمئناً
سلام
چند روزي نشد كه به اين كوچه سري بزنيم دلتنگ بوديم دلتنگ تر هم شده ايم چند كلمه بگيم شايد يه خرده اين دل وابشه
الان كه نوشته ها را مرور كردم برام جالب بود كه شعر هفته پيش مورد توجه دوستان بوده بعضيا هم كه اصرار دارن ته و توي اين عشقه را در بيارن ……..موفق باشن
البته بد هم نشد حال و هوا يه نم نمكي عوض شد اما استاد حقيقتا زدين تو ذوقم يه مدت گفتيم بي خيال پايان نامه ميشيم و ميزنيم به كوچه باغ شعر و احساس كه شما هم همچين آماده پنالتي را ميزنين!!!!!! شرايط مناسب نيست وگرنه ادمه ميداديم هر شب خواب ميبينم دفاع ميكنم بعدم هيچي به هيچي ايشالا تو فكرش هستم به روي چشم شمام برامون دعا كنين گرفتاريها كمتر بشه و اين تكليف هم ازگردن ما ساقط بشه وهم شما از دست ما راحت……بگذريم
حرف پاييزه و جدن پاييز و عشق با هم خيلي جورند و به نظر من زيبايي پاييز را اوني كه واقعا عاشقه خوب مي فهمه شايد بشه گفت اگر پاييز نمي آمد عاشقي هم تكرار نميشد در اين تحول دلنواز طبيعت رازها نهفته كه عاشق اونها را خوب حس ميكنه و باهاشون زندگي مي كنه
آخ كه چقدر دلم ميخواد تو يه جاده باريك وسط جنگل هاي قشنگ كه درختاش از بركت پاييز رنگ و وارنگ شدن و زير اون درختا جادهه هم پر از همين برگاشده راه برم و به خش خش برگا گوش بدم و زيباترين سكوتها را تجربه كنم……….فارغ از هر دغدغه اي
خلاصه اينكه استاد اون دوسته راست گفته
تلخ است که لبریز حقایق شده است
زرد است که با درد، موافق شده است
عاشق نشدی وگرنه می فهمیدی
پاییز، بهاری است که عاشق شده است
با سلام
شايد بي ربط باشه ولي گفتم يك داستان كوتاه تربيتي خدمت شما ارسال كنم؛ خالي از لطف نيست:
در بازگشت از کلیسا، جک از دوستش ماکس می پرسد: «فکر می کنی آیا می شود هنگام دعا کردن سیگار کشید؟» ماکس جواب می دهد: «چرا از کشیش نمی پرسی؟» جک نزد کشیش می رود و می پرسد: «جناب کشیش، می توانم وقتی در حال دعا کردن هستم، سیگار بکشم.» کشیش پاسخ می دهد: «نه، پسرم، نمی شود. این بی ادبی به مذهب است.» جک نتیجه را برای دوستش ماکس بازگو می کند. ماکس می گوید: «تعجبی نداره. تو سئوال را درست مطرح نکردی. بگذار من بپرسم.» ماکس نزد کشیش می رود و می پرسد: «آیا وقتی در حال سیگار کشیدنم می توانم دعا کنم ؟» کشیش مشتاقانه پاسخ می دهد: «مطمئناًً، پسرم. مطمئناً