اون موقع که مدیر بودم بعضی وقتا گلایه دانشجوها برام جالب بود.

نگاه ها، تحلیل‌ها دقیق و موشکافانه بود.

شاید چون صداقت بخش عمده ای از بار این تحلیل و نگاه ها را به دوش می کشید.

تو این مدت چند ماهه اخیر بی تفاوتم

حرف این و اون اصلا برام اهمیتی نداره حتی وضع محیط اطراف و دانشگاهم همین جوره.

دوست دارم کار خودما به نحو احسن انجام بدم، ولی حرکت‌ها و کارهای دیگران یه وقتهایی می‌اد تو صورت ادم.

همش میگم این دفعه هم بی خیال،‌اما یه جایی، یه وقتی ممکنه ادم بی خیالی را بی خیال شه

نمیدونم چرا باید ادمهایی که نمی تونن کار کنن کار بر عهده می‌گیرن.

کسی که عرضه نداره کاری بکنه نباید اون کارا قبول کنه.

37 thoughts on “دانشگاه اصفهان

  1. سلام اقای دکتر میدونم که نباید این طور باشه اما این شده عادت دنیای ما که هیچ چیز نباید سر جای خودش باشه البته این حرف تازه ای نیست اگر همه چیز سر جای خودش بود علی راحت خلافتش و میکرد و این سلسله به راحتی پیش میرفت و خیلی قبل ترش مالک اشتر والی مصر میشدمتاسفانه هیچ وقت امور به دسا ادمهای شایست نیافتاده اما نکته مهم اینجاست که با اینکه علی به حقش نرسید اما حق بقیه را خوب داد و حتی زمانی هم که منصب دولتی و رسمی نداشت وظیفه اخلاقی و انسانیشو تعطیل نکرد ادم خوبه که اثر کذار باشع ولو اینکه سالها بعد تاثیرش معلوم بشه حتی روی یک نفر

  2. اقای دکتر چرا اینقدر بی حوصله شدید نبینم غمتو کجاست اون دکتر نوروزی که کلش داغ بود و عقلش سرخ شما الهام بخش ما بودید اگه شما را این طور ببینیم ما هم انگیزه مونو از دست میدیم اما میدونم بی عدالتی بد دردی که درمونش به این راحتی ها هم نیست

  3. سلام آقای دکتر
    واقعیت همین چیزی است که شما اذعان می کنید. اگه من بخوام لیستی از افرادی که نامتناسب اومدن و عهده دار مسئولیت های سترگی شدن که هیچ همخوانی بین اندیشه های وی\ مدرک تحصیلی ایشان و در نهایت سوابق کاری آن ها دیده نمی شود را ارائه کنم به درازا می کشد. چیزی که مهمه اینه که مسئولیت یک امر را کسی بر عهده می گیرد که با فکر من همخوانی بیشتری داشته باشد و دیگر بحث شایسته سالاری و تخصص گرایی و سابقه کاری محلی از اعراب ندارد. شما می بینید که ناگهان رییس سازمان تربیت بدنی(سابق) می شود وزیر نفت! رییس حمل و نقل و مدیریت سوخت می شود مدیر باشگاه پرسپولیس و الی ماشاالله از این دست موارد اندر این مملکت بسیار است. راستی واقعا چه تناسبی است بین این مشاغل؟ و اینکه چون فلان وزیر و یا فلان مدیر ۲۰ سال سابقه خدمت در همه مشاغل و رده ها را دارد باید تا دم مرگ به مدیریت در نهادهای مختلف گمارده شود؟! پس تکلیف مدیران دیگر چه می شود که نه نفوذی دارند و نه برای رسیدن به این صندلی های داغ مدیریت می توانند زبان به ستایش این و آن بگشایند؟

  4. سلام آقای دکتر
    حرفایی که فرمودید کاملا درسته و این واقعیت از نظر من دو تا ضرر بزرگ داره
    یکی اینکه نسل حاضر ینی نسل ماها اینا رو میبینن و متاسفانه تعداد بسیار زیادی این فضاحت رو آموزش میبینن و در آینده از مدیران این مملکت خواهند بود و یا بهتر بگم دارن بهشون آموزش میدن تا نیروی کار اینده فراهم بشه!!!
    یکی دیگش هم اینکه ماها روز به روز بیشتر داریم عقب نشینی می کنیم و به این فضاحت دامن میزنیم
    پس تقصیر خودمونه که به اینجا رسیدیم!!!!!!
    آخه مگه نشنیدین که میگن خلایق هر چه لایق!!!!!!

  5. سلام استاد
    یعنی شما هم به همون چیزی که من رسیدم رسیدین؟که آخر هرچی هم تلاش بکنی فایده ای نداره و این مافیای قدرتن که همیشه برگ برنده دست شونه؟چه این طرفی ها سر کار بیان و چه اون طرفی ها؟
    آیا واقعا این حکومت داره به سمت حکومت اسلامی پیش میره؟؟؟
    در مورد این حرفتون که نمیدونم چرا باید ادمهایی که نمی تونن کار کنن کار بر عهده می‌گیرن فکر کنم به خاطر بی تقواییه و دیگر هیچ.البته خوب این دلیل معنویشه؛؛مادی که بخواین نگاه کنین که الی ماشاء الله دلیل داره !!!حالا بابا هرچی هم بخواد ادعای اصولگرایی؟؟؟و این حرفاش بشه.
    اصلا خدا تو قرآنش فرموده که سرنوشت قومی تغییر نمیکنه مگه اینکه خودشون بخوان؛تو این دانشگاه خراب شده که هرکی به هرکیه، انگار اونا که بی خیال ترند(البته منظورم بی عرضه هاییه که در مسند قدرت قرار گرفتن) جاشون محکم تره و کسی کار به کارشون نداره!!!!!!!!!!!!!شاید هم لیاقت ما جامعه دانشگاهی اینه که آدمای بی عرضه مدیرمون بشن.خوب دیگه ؛مگه اشتباه میگم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    ناراحت نباشین استاد.عاقبت از آن متقینه

  6. انسانها به چهار دسته تقسیم میشوند

    1ـ آنانی که وقتی هستند، هستند و وقتی که نیستند هم نیستند.

    عمده آدم‌ها حضورشان مبتنی به فیزیک است. تنها با لمس ابعاد جسمانی آنهاست که قابل فهم می‌شوند. بنابراین اینان تنها هویت جسمی دارند.

    2ـ آنانی که وقتی هستند، نیستند و وقتی که نیستند هم نیستند.

    مردگانی متحرک در جهان. خود فروختگانی که هویت‌شان را به ازای چیزی فانی واگذاشته‌اند. بی‌شخصیت‌اند و بی‌اعتبار. هرگز به چشم نمی‌آیند. مرده و زنده‌‌شان یکی است.

    3ـ آنانی که وقتی هستند، هستند و وقتی که نیستند هم هستند.

    آدم‌های معتبر و با شخصیت. کسانی که در بودنشان سرشار از حضورند و در نبودنشان هم تاثیرشان را می‌گذارند. کسانی که همواره به خاطر ما می‌مانند. دوستشان داریم و برایشان ارزش و احترام قائلیم.

    4ـ آنانی که وقتی هستند، نیستند و وقتی که نیستند هستند.

    شگفت‌انگیز‌ترین آدم‌ها.

    در زمان بودشان چنان قدرتمند و با شکوه‌اند که ما نمی‌توانیم حضورشان را دریابیم. اما وقتی که از پیش ما می‌روند نرم نرم آهسته آهسته درک می‌کنیم، باز می‌شناسیم، می فهمیم که آنان چه بودند. چه می‌گفتند و چه می‌خواستند. ما همیشه عاشق این آدم‌ها هستیم. هزار حرف داریم برایشان. اما وقتی در برابرشان قرار می‌گیریم قفل بر زبانمان می‌زنند. اختیار از ما سلب می‌شود. سکوت می‌کنیم و غرقه در حضور آنان مست می‌شویم و درست در زمانی که می‌روند یادمان می‌آید که چه حرف‌ها داشتیم و نگفتیم. شاید تعداد این‌ها در زندگی هر کدام از ما به تعداد انگشتان دست هم نرسد.

  7. قابل توجه ادم های مثل من وشما که اینقدر حرص نالایقی مسئولان را میخوریم باید بگم اقای کاشانی تشریف اوردن تو دستگاه اموزش و پرورش قابل توجه فرهنگیان عزیز به همکارتون خوش امد بگید البته درباره اموزش و پرورش سوالی نپرسید که احتمالا سر از زمین فوتبال در میارید
    یعنی خوشم میاد مملکت بی برنامه ولی ادعاها طبق طبق

  8. سلام بر همگی
    من کجا نوشتم ناامیدم
    گفتم بی خیالم
    یعنی نمی خوام حرفی بزنم یا حرکتی کنم
    کی گفتم من ناامیدم
    عدم دخالت در یه قضیه به معنای ناامیدی
    دلیل حضور افراد نالایق در برخی جاها عدم حضور موثر و کارامد ماست
    من مشکلی با این قضیه ندارم انتظارم اینه که مشکلی برای دیگران درست نشه همین
    خانم یا اقای شاگرد غمناک نیستم
    دلخورم نیستم
    خوشحالم
    منتهی انتظاراتی هست ادما اذیت می کنه
    من در بهترین حالت خودم هستم و طبق برنامه هایی که دارم به پیش می رم
    از حمایت معنوی تک تک دوستانم سپاسگزارم

  9. به قول یه استاد بزرگواری از قول یه دوست
    “غم قفس به کنار انچه عقاب را پیر می کند پرواز زاعی بی سرو پاست.”
    پاینده، موفق و پر تلاش باشید مثل همیشه.

    (راستی من میخواستم سایت آینده روشن رو لینک کنم حسش نبود بگردم پیش میشه شما که با اونجا همکاری دارید آدرسشو بذارید؟؟ اصلاً آینده روشن هم مثل مؤسسه موعود عصر سایتش فعال هست؟ )

  10. سلام
    یادمه یه حکایت توی گلستان خوندم با این مضمون که:
    روزی تاجری مرگ خودشو نزدیک میدید.راه افتاد تا از همه طلب حلالیت کنه.همه حلالش کردن تا اینکه رسید به شترش که گفت من تو رو حلال نمیکنم.تاجر پرسید مگه من چه هیزم تری بهت فروختم؟بار سنگین سوارت کردم که نکردم !شلاقت زدم که نزدم و …
    خلاصه شتره به زبون اومد که یادته یک بار منو پشت سر خره بستی و بردی؟تو با این کار ه من توهین بزرگی کردی و من به این دلیل تو رو حلال نمی کنم!!!
    خوب اینم شده نقل قول فرهیختگان دانشگاه ما که یه مشت آدم دور از جون شما…… شدن روساشون.
    چه گویم که ناگفتنم بهتر است
    و
    تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل ……………….
    اذیت نشید استاد.اگه انتظارات ما اذیتتون میکنه از جانب خودم و بقیه دوستام قول میدم دیگه ازتون انتظاری نداشته باشیم.خوبه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    به قول دوستم « در شهری که خورشید را به قیمت شمعی نمیخرند؛ پروانگی یعنی تباهی…….. »
    شب تون خوش و دست حق یارتون

  11. سلام
    استاد حال و احوال شما ؟ نباشه آزاري!!!؟؟
    همين اول كار مراتب لذتم را از جملات دلچسب شما اعلام ميكنم خدا ميدونه اين كه گفتين خود خود خود حقيقته اونم از نوع تلخش…….برا موافقت اون جمله ها را منم ميگم………..من كه نه خيليا ميگن

    “چرا باید ادمهایی که نمی تونن کار کنن کار بر عهده می‌گیرن.
    کسی که عرضه نداره کاری بکنه نباید اون کارا قبول کنه.”

    ديدين گاهي وقتا آدم از شدت خستگي خوابش نميبره نقل داستان اين جور ادماست كه از شدت تاسف آدم حرفش نمياد
    به نظر من بي عرضه تر از اون آدم نالايقه اون بالاتري اس كه بلد نيست كار را به كاردان بسپاره البته اخيرا به اين نتيجه رسيدم كه نه انگار خوبم بلدن اما برا منفعت هايي خودشون را به نفهمي ميزنن……….
    استاد بي خيالي هم بد فكري نيست حداقل برا يه مدت اجبارا به وجدانمون يه استراحتي ميديم آخه يه ريز هم كه نميشه از اين وجدان بيچاره كار كشيد………. اما بي خيالي هم آدم خودشو ميخواد شايد بعضي هامون ژستشو ميگيريم اما بهمون نمياد وجدان هر كس به هر اندازه ميزون شده شده ديگه
    امروز چند ساعتي توي جشني بوديم با حضور برترين هاي كنكور امسال تو شهرستان خودمون اونقدر شور و نشاط و تجليل و انرژي كه نگو و نپرس خب آدم خوشحال ميشه اما ته قضيه اين همه جوان پر انرژي و مستعد اگه قراره با اين همه انگيزه و روحيه بيان دانشگاه زير چتر همون مديراني كه شما وصفشون را گفتين معلومه تا برسن به آخر راه تو همين دانشگاهها چه بلاهايي كه به سرشون نمياد ايجاست كه دل آدم برا اون همه شور و نشاط و انگيزه ميسوزه……………

    يه مطلب قشنگ مي خوندم برام دلچسب بود شمام بچسبونيدش به همين بحث
    بیاموزیم که :
    1. با احمق بحث نکنیم و بگذاریم در دنیای احمقانه خویش خوشبخت زندگی کند.
    2. با وقیح جدل نکنیم چون چیزی برای از دست دادن ندارد و روح ما را تباه می‌کند.
    3. از حسود دوری کنیم چون اگر دنیا را هم به او تقدیم کنیم باز از زندان تنگ حسادت بیرون نمی آید.
    4. تنهایی را به بودن در جمعی که ما را از خودمان جدا می کند، ترجیح دهیم.
    5. از «از دست دادن» نهراسیم که ثروت ما به اندازه شهامت ما در نداشتن است.
    6. بیشتر را بر کمتر ترجیح ندهیم که قدرت ما در نخواستن و منفعت ما در سبکباری است.
    7. کمتر سخن بگوییم که بزرگی ما در حرفهایی است که برای نهفتن داریم، نه برای گفتن.
    8. از سرعت خود بکاهیم، که آنان که سریع تر می دوند، فرصت اندیشیدن به خود نمی دهند.
    9. دیگران را ببینیم، تا در دام خویشتن محوری، اسیر نشویم.
    10. از کودکان بیاموزیم، پیش از آن که بزرگ شوند و دیگر نتوان از آنان آموخت.

  12. سلام ببخشید اجازه هست تو این قسمت وبتون بحث سیاسی به سبک خودم راه بندازم اونم بحث سیاسی جو گیرانه و یک سویه؟

  13. ترکم مکن ای عشق من بی همزبانم
    تنها تو یی ای نازنین آرام جانم
    اینجا کسی در سینه اش رویا ندارد
    دل را سپردن تا ابد معنا ندارد
    سر در گریبانم کسی هم درد من نیست
    از عشق جز آلودگی چیزی ندیدم
    از فصل های دوستی من دل بریدم
    این زندگی دیگر سرو سامان ندارد
    دیگر به عشق من کسی ایمان ندارد
    دیگر نمی داند که را باید صدا زد
    این قلب را تا کی به طوفان بلا زد
    من باغبان فصل های انتظارم
    تو خوب می دانی من اینجا بی قرارم

  14. سلام
    چقدر علاقه مند بحث سیاسی هستید
    سیاست انقدر هم که فکر می کنید جذاب و جالب نیست
    زشتی هاش خیلی بیشتر
    شاید اگه چیزایی که امروز می دونم
    6 سال پیش میدونستم هیچوقت پا به این حوزه نمی ذاشتم
    الانم راه برگشتی نیست
    حق و حقوق دیگران به ما را وادار به حر کت می کنه
    قبلا هم گفتم
    هر کس سئوال بپرسه یا حرفی بزنه یا بحثی باشه جواب میدم

  15. سلام
    نه حالا که اینطوریه بحث رو عوض میکنم و بیشتر با نگاه فلسفه سیاست و کلا ریشه ای تر بحث میکنم قبلشم بگم من تو بحث زیاد شاید مناسب صحبت نکنم و یه دفعه یادم بره که باید ادب صحبت دانشجو و استاد رو کاملا رعایت کنم اینه که معذرت میخوام هم برا لحن بحثای قبلیم هم از این به بعدش امیدوارم نشه مثل نقدایی که یه بار به شاعری وارد کردم و اون گفت “اگر کسی چیزی بگه و تو بفهمی و خوشت بیاد و نقد نکنی اون وقت باید همه به خوب بودن اون کس شک کنن”
    البته طرف مورد محتوایی و اعتقادی و سیاسی داشت و منم حرف خودمو فقط نزدم حرف همه بود بگذریم.

    شما سیاست رو با سیاست بازی یکی می دونید؟ میدونم نه ولی خب…
    به نظرتون تمامی مسائل حاضر غایت بایدهای دینه تو عرصه سیاست؟ میدونم جوابتونو اما…
    فکر میکنید شما6سال پیش اگه اوضاع حاکم بر سیاست رو میدونستید نباید میومدید؟ این که شد حرف زاهدانه و متشرعانه که بریم تو بیابون تا گناه نکنیم.
    سیاست و در دست داشتن حکومت حق کیاست؟ پیامبر و امام علی مگه رهبر سیاسی نبودن؟ صحابه خوب و با تقوا و با درایتشونو مگه والی و رهبر نمیکردن؟
    اگه اوضاع تو یه جامعه اسلامی بده نباید درستش کرد حداقل تلاش کرد تا درست شه؟
    کیا وظیفه نقد دارن؟ آیا اگه کسی بخواد تو عرصه نقد و اصلاح اشتباهات سیاسی وارد بشه بیخود به مسائل این چنینی علاقه داره و وارد شده؟
    من قبلا اجازه گرفتم شمام اجازه دادید که این حرفا رو پیش بیارم .چرا گاهی محافظه کارانه سخن میگید؟!
    شما تو سیاست وارد شدید برا اصلاح امور انشاا… پس چرا میگید اگه میدونستم چه خبره شاید نمیومدم حالام دیگه بخاطر نیاز مردم هستم؟ تناقض گویی به سبک مداحا!
    مداحه میاد شروع کنه به خوندن میگه من صدام خستست نمیخوام بخونم اما بخاطر شما میخونم مردمم که از مداحی که اولش ناز کنه خوششون نمیاد چون میفهمن برا تعارف و خوش آمد مردم میخونه نه برا خدا!
    تو علم سیاست صحبت از بایدهاست بایدهایی که باید عملی و اجرایی بشه. خیلیا از دور خیلی نقد دارن به سیاست بازیا و نفاقها و کجرویهای این عرصه اما یا برای اصلاح امور عابدانه وارد نمیشن یام وقتی وارد میشن سکوت میکنن یا همرنگ جماعت میشن بر اثر جبر محیطی یادش بخیر یه عزیزی از یادگارای جنگ و راویای جبهه میگفت
    “خواهی نشوی همرنگ
    رسوای جماعت شو”
    من معذرت میخوام حرفام شاید به زعم عده ای بسیار احساسی بود و بدون آگاهی اما خودم دوستش دارم
    بازم ببخشید.

  16. این دود سیه فام که از بام وطن خواست

    از ماست که بر ماست

    وین شعله سوزان که برآمد زچپ و راست

    از ماست که بر ماست

    جان گر به لب ما رسد از غیر ننالیم

    با کس نسگالیم، از خویش بنالیم

    که جان سخن این جاست

    از ماست که بر ماست

    ما کهنه چناریم که از باد ننالیم

    بر خاک ببالیم

    لیکن چه کنیم آتش ما در شکم ماست

    از ماست که بر ماست

    اسلام، گر این روز چنین زار و ضعیف است

    زین قوم شریف است

    نه جرم به عیسی، نه تعدی به کلیساست

    از ماست که بر ماست

    ده سال به یک مدرسه گفتیم و شنفتیم

    تا روز نخفتیم

    و امروز بدیدیم که آن جمله معماست

    از ماست که بر ماست

    گوییم که بیدار شدیم، این چه خیالیست؟

    بیداری ما چیست؟

    بیداری طفلیست که محتاج به لالاست

    از ماست که بر ماست

    از شیمی و جغرافی و تاریخ نفوریم

    از فلسفه دوریم

    وز قال و ان قلت به هر مدرسه غوغاست

    از ماست که بر ماست

    گویند بهار از دل و جان عاشق غربیست

    یا کافر حربیست

    ما بحث نرانیم در آن نکته، که پیداست

    از ماست که بر ماست

  17. اخی الاهیییییییییییی،جه دل پری دارن این جناب دلتنگی عشقشون مثل اینکه نا فرچام بوده
    اقای دکتر به نظر شما از کی بی وفایی دیدن…؟؟؟؟
    نکنه از ما شایدم از ش…

  18. سلام
    مهم نیست!!
    در یک گفتگو خیلی از اما و اگرها بیخودیه؛ این به معنای بی ادب در یک گفتگو نیست کما اینکه در آموزه‌های دینی بعضی برخوردها و روندها نفی شده است اما ادب به معنای سانسوری و خودسانسوری نیست.
    من سیاست را اصلا باسیاست بازی یکی نمیدونم
    شاید برا همین وارد شدم
    اما واقعیت چیزی دیگه ای است لذا شما وقتی وارد بازی شدید نمی تونید از اصولتون دست بکشید و باید با ادمهایی بازی کنید که به راحتی تهمت می زنن
    خوب در چنین وضعیتی چکار باید کرد؟
    خوب جواب سئوال قبلی هم جواب سئوال دوم شما را تا حدودی مشخص می کنه متاسفانه ان چیزی که من در قضایایی که خودم دیدم بسیار کم با بایدهای ما سر سازگاری داشت
    این موقعی دردناک تر میشه که بعضیا خیلی مدعی هستند و چیزی از تقوا و ترس از خدا درشون نیست و برای منافع خود دست به هر کاری میزنن
    در مورد سئوال سوم نه به این غلیظی
    منظورم من تقوی پرهیز نبود
    اما میشه تقوای حضور داشت (در عرصه اجتماعی نقش ایفا کرد ) اما وارد سیاست نشد وقتی خودت وارد بازی میشی حرف و حرکت حقتم دیده نمیشه اما اگه قرار شد جور دیگه ای کار کنی شاید موثرتر باشی
    شاید
    در ضمن این جمله نه برای نفی حرکت های حال و گذشته و اینده بود برای کنترل علاقه شما به سیاست و سیاست ورزی بود!!!!!
    خوب در مورد ائمه و پیامبر خوب شرایط یک مثل من خیلی فرق می کنه من به قول شما ادبیاتیا یه الکن هستم در استان ادب گستران خوب لذا مقایسه بی مورد بود ونقض غرض البته اگه منظورتون اینه که میدون خالی نشه بله موافقم (هرچند میدون خالی نکردن می تونه صور گوناگونی داشته باشه)
    چرا همیشه باید برای بهبود اوضاع تلاش کرد؛ فریضه امر به معروف و نهی از منکر در راستای همین قضیه در اسلام مد نظر قرار گرفته و اگه همه گیر می شد اونوقت خیلی چیزا نبود
    در مورد وظیفه همه وظیفه دارند همه
    اما هر کس به قدر وسع خویش
    نخبگان و توانمندان بیشتر اما از کسی نفی مسئولیت نشده است
    شما وقتی از بیرون به قضیه نگاه می کنی تا وقتی وارد گود میشی خیلی فرق میکنه
    من فکر می کردم یه عده ای تو یه استخری شنا می کنن
    و شسما هم قصد شنا کردن دارید و تصورتون اینه که وسط شنا میشه به خیلی ها هم کمک کرد وقتی تو اب می پرید می ببینید چه اب کثیفی و یه عده زیر اب دست و پای شما را میبندند
    ش ما اصول و ارمانهای خودتون دارید و تعهداتون به کسایی
    خوب می بینید به این راحتی که شما می گید نیست باید بمونید مبارزه کنید اما با چه شیوه ای حفظ اصول
    عدول از اصول
    ایا این نبرد برابره
    یکی از همه ابزارها استفاده می کنه
    یکی نمی خواد شاید نمی تونه
    من هر چی باشم
    یه صفت بهم نمی چسبه اونم محافظه کاریه
    و اصلی ترین چیزی که هر جا برم خیلیا را مصمم به مبارزه با ما میکنه همینه
    منتهی در سخن و بحث خیلی چیزا را نمیشه گفت (الزامات جامعه و ….)
    با تشبیهتون مبنی برمقایسه با مداحان (صرف نظر از اینکه ایا در مورد همه صادقه ) موافق نیستم.
    امیدوارم جواب سئوالات شما را داده باشم
    من هیچ وقت همرنگ جماعت نمیشم
    دانشجوهام میدونن که من متفاوتم خیلی متفاوت
    نه مشکلی نیست

  19. سلام خانم یا اقای شاگرد
    خوب از خودشون بپرسید بهتره
    لطفتون تفسیر به رای هم نکنید
    شاید عشقشون کاملا حقیقی باشه نه مجازی
    شایدم عشقی نباشه زبان حالی است
    شما بر اساس زمینه‌های فرهنگی خودتون قضاوت نکنید

  20. دوباره سلام
    بله پاسخاتون تقریباً کامل بود.
    ضمناً قصدم از مثال زمان پیامبر و امام علی و به حکمرانی گماردن صحابه خوب و با درایت گفتن این نکته بود که اگه یه عده ای به نام سیاست و ریاست میان و سیاست بازی و ریاست بازی میکنن حتماً اینا اصحاب واقعی سیاست نیستن و از چشم سیاست مظلوم نبینیم و فقط قصدم این بود که بگم ورود به این عرصه حق صالحانه بیشترم تأکیدم به صحابه بود معصومین بحثشون جداست البته اونام از ما تبعیت خواستن تو تمام عرصه ها حتی س…
    ضمناً علاقه یه روز دو روزه نیست کنترلشم نشده بکنم شاید به قول یکی از استادا نباید با این علایق به عرصه ادبیات وارد میشدم!!!!!
    خیلی از پاسخاتون ممنونم
    یاعلی

  21. درد ما تنهایی نیست
    بلکه مرگ کسانی است که لاابالی روشی را مدیریت
    بی عرضگی را صبر در امور
    و محافظه کاری را حفظ شرایط سیستم و نظام می دانند و با تبسمی بر لب!!!
    این حماقت هایشان را حکمت خدا می خوانند…
    گویا نمیدانند که امام روح الله پیش از عروج فرموده بود که محافظه کاری قتلگاه انقلاب است…
    آدمی اگر فرعیات را به جای اصل هرچیز برای خود با مقدار و باارزش دانست آنوقت بیم به خطا رفتن او خواهد رفت.
    ***********************************************
    چرا نمی آیی؟؟؟
    گربه ها پرواز را از تخم کبوتر ها در آورده اند
    گوسفند ها هنوز که هنوز است می چرند
    حتی علف های هرزه هم عادتشان را عوض نکرده اند
    تنها صدای تو در ترانه شب کم است…
    بیا ای دلسوز تر از ما به ما

  22. سلام و عرض تسليت
    خدمت” شاگرد شما” عرض شود كه آقاي دكتر زحمت كشيدند و جواب سؤال شما را دادند ازشون ممنونم جواب قشنگي بود
    نميدونم چرا فكر ميكنيد اين گونه زبان حالها منشاش بايد يه عشق نافرجام باشه همه اينطور فكر نميكنند درست حدس زديد من عاشقم (ايشالا از نوع حقيقي )اما مطمئن باشين عشقم فرجام داره از حساسيت شما هم ممنون اينو بدونيد اگر عشقي فرجام دار بود موانع سر راه خيلي خيلي بيشتر آدم را اذيت ميكنه چون ميدوني و با تمام وجودت اون عشق را لمس ميكني و حس ميكني و هر لحظه باهاش زندگي ميكني متاسفانه دو رنگي ها و هزار رنگي ها و آدمهاي هزار چهره هميشه دل ادمهاي يكرنگ و يك چهره را خيلي آزرده ميكنند خب اين خودش نوعي دلتنگي مياره يه وقتايي اونقدر دلم برا يه نفر فقط يه نفر كه يكرنگ باشه ، خودش باشه تنگ ميشه كه نگو خيلي كم گير ميان اما اگه گير بيان برام از طلاهاي عالم باارزش ترند اين حس غريب روزهاي جمعه بيشتره شايد به قول آقاي دكتر زبان حالي بود……..بگذريم.
    اما يه سؤال : من كه شما را نميشناسم چرا بايد ازتون بي وفايي ديده باشم ؟؟؟؟؟؟ بعد هم منظورتون را از
    “ش” متوجه نشدم !!!!!!! برام جالبه بدونم

    حالا كه حرف زبان حال شد هر چه ميخواهد دل تنگم ميگه :
    زندگـــی از بس کــه رنگارنگ شد
    عاشقــی هــم حیله و نیرنگ شد
    عشق هم رنگ هوسبازی گرفت
    معنی عشق وهـوس یکرنگ شد
    این طلای نــاب هم چـــون آهنی
    قلب گشت اکسیده پر از زنگ شد
    کو صداقت؟ کو محبت؟ کو صفا؟
    دل تو گوئی سخت تر از سنگ شد
    طوق بد نامی به گردن ای دریغ
    ایـــن تجدد نـام آن فرهنگ شد
    در مـیـــان زشت ونا هنجــارها
    خــوب بودن طبــل بد آهنگ شد
    بس که دنیا رنگ روی رنــگ شد
    عشـق هــم در بین مــا کمرنــگ شد

  23. آسمان همچون صفحه ی دل من
    روشن از جلوه های مهتاب است
    امشب از خواب خوش گریزانم
    که خیال تو خوشتر از خواب است
    خیره بر سایه های وحشی بید
    می خزم در سکوت بستر خویش
    باز دنبال نغمه ای دلخواه
    می نهم سر به روی دفتر خویش
    تن صد ها ترانه می رقصند
    در بلور ظریف آوایم
    لذتی ناشناس و رویا رنگ
    می دود همچو خون به رگهایم
    آه…گویی ز دخمه ی دل من
    روح شبگرد مه گذر کرده
    یا نسیمی در این ره متروک
    دامن از عطر یاس تر کرده
    بر لبم شعله های بوسه ی تو
    می شکوفد لاله ی گرم نیاز
    در خیالم ستاره ای پر نور
    می درخشد میان هاله ی راز
    ناشناسی درون سینه ی من
    پنجه بر چنگ و رود می ساید
    همره نغمه های موزونش
    گوئیا بوی عود می آید
    آه…باور نمیکنم که مرا
    با تو پیوستنی چنین باشد
    نگه آن دو چشم شورافکن
    سوی من گرم و دلنشین باشد
    بی گمان زان جهان رویایی
    زهره بر من فکنده دیده ی عشق
    می نویسم به روی دفتر خویش
    «جاودان باشی ای سپیده ی عشق»

  24. به امید خدا که عشق همیشه جاودان باشه و همه ما بتونیم معنای واقعی ش رو درک کنیم
    البته انشالله که لیاقتش رو داشته باشیم

  25. چه زود هم حالت تهاجمی میگیرید واقعا روش ادب کردن یک بی ادب اینه
    با همه بی ادب ها این طور رفتار میکنید؟؟؟؟؟؟؟؟؟

  26. سلام
    باهاتون موافق نیستم
    جواب کاملا منطقیه کجاش تهاجمیه
    اینکه تفسیر به رای نکنید یا اینکه چنین قضاوتی برخاسته از زمینه‌های فرهنگی شماست
    در هر صورت جواب همون بود بی تهاجم
    چرا این تصور در شما ایجاد شده شاید به دلیل اینکه جواب خوشایند شما نبوده

  27. سلام بر شاگرد شما
    عزيز جان اگر منظور شما من بودم والا نه قصد تهاجم داشتم نه حالت اونو به خودم گرفتم يه چي گفتم شما تفسيري كردين من دليلم را گفتم از احساس خودم گفتم هيچ آثار تهاجمي هم درش نميبينم وچنين منظوري هم نداشتم از طرفي شما را هم بي ادب نديدم كه بخوام با بي ادب (دور از جون شما ) رفتار خاصي داشته باشم يه گفتگوي كاملا معمولي بود ازتون هم ناراحت نيستم اميدوارم شما هم برداشت بدي نداشته باشين (سوالات منم كه جواب ندادين!!!!!!!!)

  28. سلام بر استاد بزرگوارم
    آغاز فصل علم و دانش ،تلاش و كوشش وسفر در مسير دانستن و فهميدن را خدمت شما صميمانه تبريك ميگم آرزو ميكنم سال تحصيلي جديد سالي سرشار از موفقيت و سربلندي براي شما باشه و بهترين ها در اين سال براي شما و همه اساتيد دلسوز در پيش رو باشه
    **************
    باز هم بوی کتاب تازه ماه مهر آمده است
    حسّ بیداری من چند برابر شده است قد کشیده است مدادم امروز
    به من امروز معلم می گفت: بچه ها، هدف این است اگر
    تخته مدرسه ما سبز است ننویسیم دگر تخته سیاه
    دفتر نمره به ترتیب الفباست ولی زندگی یعنی، آن آخری اول بشود
    معنی زندگی آن قدر بزرگ است که ما می توانیم در آن، دفتر صد برگ شویم
    زنگ ها ـ یعنی عادت کنی از خویش به بیرون بزنی هدف این است که ما آخر زنگ
    کس دیگر بشویم دفتر نمره به دستان خداست.
    امتحان نزدیک است
    بچه ها، نیمکت ها روزی، شاخه سبز درختی بودند جیر جیر آنها، مال دلتنگی گنجشکان است
    بگذارید کسی، روی پر و بال شما خانه کند برکت در این است
    هر کسی باید دستش را بالا ببرد وقتی از محضر اللّه سؤالی دارد
    بچه ها امتحان نزدیک است هر کسی باید اشکال بگیرد از خود
    امتحان نزدیک است.
    زنگ خودکار مهم نیست
    بچه ها، جنس یقه، هر چه باشد، باشد سرتان باید افراشته باشد در آن
    سر هر کوچه به دیوار، کسی رنگ زده بر حذر باشد پیراهنتان
    رنگ خودکار مهم نیست مهم تر این است
    هر چه بنویسی، مفهوم از آن سبز شود بعد، ناخن باید اهل تلنگر باشد
    دست ها صورت ها، در خود نور سحر شسته شود به خدایی که در این نزدیکی است
    امتحان نزدیک است.
    بهترین شاگرد
    زندگی ضرب در احساس، مساوی با عشق بعد از این سعی کنید
    عشق غایب نشود انضباط آخر ایمان شماست
    و اگر دیر رسیدید به خود درِ این مدرسه را می بندند
    عاقبت روز حساب، زنگ ها خواهد خورد چاله بسیار در این اطراف است
    تا ببینیم حواس چه کسی پرت شود بچه ها، کل جهان روی قلم می چرخد
    بهترین شاگرد آن است، که جوهر دارد

  29. سلام همون بحثای قبلی تون بهتر نبودا! (نه! چه حرفیه!خب سلیقه ها متفاوته) همه شعری شدن چه خوب!

    “اگر دو شخصیت عارف و مصلح را با هم مخلوط کنند و از آنها یک شخصیت بوجود آورند*شهید* حاصل می شود”

    متفکر شهید استاد فرزانه مرتضی مطهری(ر ه)

    هفته بزرگداشت حماسه ایثار و عشق (آن هم عشق حقیقی)
    بر ادامه دهندگان راه شهیدان و امام شهیدان گرامی باد.
    یاعلی

  30. سلام به همه
    یک سلام مخصوص خدمت اقای دکتر نوروزی
    از اول که نگاه بکنیم کل یادداشتها جذاب و جالب هستن
    ادم دوست داره بخونتشون اما نمیدونم این اخریاش چرا رفته تو حاشیه
    البته معمولا تو هر جمعی پیدامیشن یک سری شاگرد ناشی که بپردازند به حواشی
    امیدوارم این شاگرد شما هم به جای اینکه اینقدر تو شیرازه و حاشیه و کادر گیر کنه بیاد تو متن ببینه چه خبره …
    راستی چه خبره..؟؟؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *