خوب هر چند بحث ما کاملا برنامه ریزی شده بود منتهی علایق و بحث های برخی دوستان و عدم مشارکت برخی دیگر فضا را به سمت و سوی
انحراف در بحث اصلی می بره
برای اینکه ما را روی ادمها اثر مثبت بگذاریم باید ظرفیت داشته باشیم
یعنی هر انسان هستی داری ظرفیتهایی داره که ممکن خودش بدونه و حتی ممکنه خودش غافل باشه که چه ویژگیها و جذابیت هایی داره
بر خلاف نظر برخی از دوستان بچه ها از پیش دبستانی تحت تاثیر ادمهای تاثیر گذار هستند و از پدر و مادر هم برخی ویژگیهایی که تاثیر گذاره را می پذیرن البته ممکنه این کار بر عکس اتفاق بیفته
سلام و ایام به کام
آقای دکتر میخوام اگه اجازه بدین به نظر شما یه چیزی اضافه کنم البته اگر جسارت نشه،من فکر می کنم این ظرفیت حتما باید دو طرفه باشه وگرنه نمیشه از تاثیر حرف زد به قول معروف نرود میخ آهنین بر سنگ، یه آدم هرچقدرم که نفوذ و قدرت تاثیر گذاری داشته باشه باید در طرف مقابلم یه ظرفیتی وجود داشته باشه یا حتی به وجود بیاد که کلام و رفتار و منش بتونه تاثیر گذار باشه؟به عبارت دیگه باید یه آمادگی و استعدادی در طرف مقابل وجود داشته باشه یا یه جور نزدیکی تو عقاید و افکار و حالات روحی دوطزف که بشه از تاثیر حرف زد؟
گروه انحرافي؟؟!!!
سلام آدينه تون به خير و نيكي
به ياد مولايي كه يادش به زندگيم هستي داده است…….اللهم عجل لوليك الفرج
دست روي نكته ظريفي و به نظر من بي نهايت مهمي گذاشتين شايد هر چه تا حالا درباره آدمهاي هستي دار و ويژگيهاشون گفتيم اين بحث فعلي بهش معني و رنگ و جلا ميده و كاملش ميكنه گاهي وقتا بعضي از واژه ها ي مهم اونقدر برامون عادي شدند كه فقط در گفتگوها مون ازشون استفاده ميكنيم و خيلي كاري به عمقشون نداريم يكيش همين واژه ظرفيته روزانه چند بار ممكنه ديگران به ما بگن يا ما به اونا بگيم “فلاني باظرفيته “يا “با جنبه اس ” “بي ظرفيته “يا “بي جنبه اس “الان كه موضوع شما را ديدم احساس كردم خيلي نميتونم نظر بدم آخه برا خودم سوال شد اين كه آقاي دكتر ميگن طرف بايد ظرفيت داشته باشه يعني چه طوري باشه ؟
يه مروري روي ماجرا كردم چيزي كه تقريبا جواب سوالم درش بود اينه كه ما در برخورد با ادماي دور و برمون داشتيم كسايي را كه تو كارها و مسووليتها ،حتي تو فراغت و جشنها و شاديها زود خسته ميشن عكس العملها شون را نمي پسنديم زود ناراحت ميشن بهشون برمي خوره زود مي رنجندو جبهه گيري و يا موضع گيري ميكنن خيلي نميخوان باهاشون حرف بزني يا باهات حرف بزنن هر چيزي را به خودشون ميگيرن از تغيير و تحول فرارين قدرت انتقاد پذيريشون پايينه معمولا جرات نمكنيم بهشون بگيم شايد شما داري اشتباه ميگي يا اشتباه عمل ميكني يه جورايي شاد واقعي نيستن دم دمي مزاجند اراده قابل قبولي ندارن از بودن كنار اونا چندان انرژي نميگيريم اما برعكس آدمايي هم هستند كه به ديگران آرامش تزريق ميكنن صبر اونا در مسايل ستودني و غبطه برانگيزه زود عصباني نميشن اگرم شدن عصيبانيتشون آسيب زا نيست قدر شناسيشون قشنگه ناراحت ميشن اما كينه به دل نمگيرن پيرششون منطقيه عكس العملهاشون به موقعس در عكس العما شون عجله نميكنن و با فكر و حوصله با طرفشون برخورد ميكنن معمولا هميشه حرف واسه گفتن دارن حرفاشون بي محتوي و تكراري نيست اعتما د به نفس خوب و ميزوني دارن از زندگيشون راضيند به اونچه دارن قانعند و شكرگزار اطرافيان از بودن در كنار اونا خسته نميشن چون روح بزرگي دارندوووووووووو
به نظر من آدمي كه قراره هستي دار زندگي ما باشه جداي از همه بحث ها يي كه قبلا شد اول بايد باظرفيت باشه و معمولا آدماي با ظرفيت كسايي اند كه رابطه شون با خدا خيلي قويه اونا چون رابطه شون را با خدا اصلاح و محكم كرده ان ميتونن همين كار را هم در رابطشون با مردم انجام بدن لذا قابل اعتمادند ميشه بهشون تكيه كرد و در كنارشون بودو ازشون هستي گرفت
من هم مثل استاد معتقدم اين شكل گيري ظرفيتا از همون بچگي شروع ميشه تربيت خانوادگي و محيط خانواده و حتي محيط اجتماعي و دوستان نيز خيلي تاثير گذاره
لوس بار آوردن بچه ها ميتونه اونا را به آدماي پر توقع و بي ظرفيت تبديل كنه چيزي كه الان گريبانگير اكثر خانواده هاست
(تو كيل ظرفيت ، ظرفيت به اندازه قاشق مربا خوري هست تا بره بالا …قاشق چاي خوري …بعد غذا خوري …بعد ملاقه و…….بعد كاسه و…..بعدقابلمه……..بعد ديگچه وديگ و…………………………تا برسيم به پاتيلهاي ذوب آهن !!!!!! بعدشم ديگه شما فكر كنين …..ايشالا كه ظرفيتهامون پاتيلي و حتي بيشر باشه هم خودمون و هم تاثير گذاران و هستي دار هاي زندگيمون
سلام
یه نمه علایق شما زیادی سیاسی نیست
هر چند من متهم به سیاسی بودنم
گروه انحرافی یه چیز دیگه اس دلبند؟؟؟
جريان انحرافي تلاش مي كنه تو خط اصلي انحراف ايجاد كنه ديگه! شما هم دقيقا به همين مسئله اشاره فرمودين:
مشارکت برخی دیگر فضا را به سمت و سوی انحراف در بحث اصلی می بره!!!
البته بر سبيل مزاح است آنچه رفت!
استاد مطهری، نقاط قوت و ضعیف
بسیار شده تا از استاد کلامی نقل می شود همه آن را فصل الخطاب می دانند، درست است که شهید مطهری یکی از تاثیر گزار ترین افراد در زندگی ماست اما گاهی و شاید بهتر باشد بگوییم همیشه باید به آنچه به ما می رسد بیندیشیم.
مطهري را ميتوان در سه كلمه خلاصه كرد: فقيه، فيلسوف، متكلم. چنان كه همين عناوين در پيام امام خميني به مناسبت شهادت استاد فقيد ذكر شدهاست. انس با مباحث استاد شهيد موجب ميشود تا به تدريج دريابيم اسلام صرفاً مجموعه از حلال و حرام و بايد و نبايد نيست، بلكه مبتني بر يك ساختار كاملاً منضبط و معقول بنا شده است و براي تمامي دستورات خود عقبهاي كاملاً متقن دارد.
“فقاهت” مطهري چيز جديدي نيست. فقه شيعه در ذات خود اهل آزادانديشي و دوري از جمود و تحجر و در عين حال مبارزه با “اباحهگرايي” است. “كلام” نيز اگرچه بيان استدلال براي دفاع از دين است اما در نهايت تنها مخاطب را ساكت ميكند و شبهات را دفع و نه اينكه او را قانع كند و مسائل او را رفع. ما نيز كم متكلم نداشتهايم.
اما در كنار سخنرانيهايي كه اين روزها پيرامون فضايل استاد فقيد ميشود، متعجبم از اينكه چرا هيچ كس از “نقايص” نظام فكري استاد سخن نميگويد. مطهري كامل نيست. آنها كه بر كمال محض او اصرار ميكنند بتپرستند و طاغوتزده و آنها نيز كه ارزش فعاليت و قوت نگاهي فلسفي، اصولي وي را منكر شوند نيستانگار. “مسلمان” مطهري تنها “عقل” دارد. “مسلمان”ي كه استاد به ما ارائه ميكند، “قلب” ندارد. اين مسلمان “ميداند” كه دين چيز خوبي است، خرافي نيست، منضبط و مستحكم است اما نميتواند”بيابد” و به “حضور” برسد.
نکته ديگر در مورد شهید مطهري، عدم شناخت صحيح ایشان از “غرب” و “مدرنيته” است. البته اين ضعف در ناحيه شناخت ذات مدرنيته، مختص به استاد شهيد نيست. غرب نشناسي! يك بيماري شايع است و بيماري اگر اپيدمي شد اشكال از يك نفر نبودهاست. بيماري مهلك بودهاست. استاد شهيد نه تنها به وحدت و كليت غرب مشعر نيست بلكه مبتني بر همين نگاه نيز تنها به نفي بديهاي ظاهري و اخلاقي غرب ميپردازد. عدم آشنايي استاد شهيد با انديشههاي عرفاني موجب ميشود كه استاد از درك تجليات اسماءالهي در طول تاريخ بازبماند. ثمره اين نحوه شناخت اين خواهد شد كه استراتژي استاد در عبور از غرب همان راه تكراري «خوبش را بگير، بدش را رها كن» شود. شنيدهام محسن آرمين و بسياري از دوم خرداديها در جواني با آثار استاد مطهري مأنوس بودهاند. چه شد كه “مطهريخوانها”ي ديروز، از 76 به بعد به اين حد از انحطاط و غربزدگي دچار شدند؟ آيا ريشه آن را نميتوان در “غرب نشناسي” مطهري دانست؟ غرب را ناشناختن ما را در “آينده” عمله بيجيره و مواجب غرب ميكند، هر چند در زمان “حال” انقلابي باشيم!
اما با همه اين اوصاف مطهري هنوز در زمانه ما قابل استفاده است به شرط آنكه بدانيم كه نظام فكري وي نقايصي جدي دارد. استاد شهيد در سهگانه برهان، عرفان و قرآن، تنها در مورد اول به صورت جدي ورود كردهاست. تنها هنگامي ميتوانيم كه از خوبيهاي استاد استفاده كنيم و به نقايص وي دچار نشويم كه در عرفان با امام و در غربشناسي با كساني كه كنه غرب را شناختهاند مانند فرديد، داوري، آويني، و استاد طاهرزاده انس بگيريم. در زمانه مدرنيته، حجابهاي زيادي پيش روي ما وجود دارد. برخي ظلمانياند و برخي نوراني. مطهري يكي از همين حجابهاي نوراني عصر ماست. تنها كساني ميتوانند اين حجاب را خرق كنند كه مطهري را بخوانند و نگويند “هذا ربي” بلكه اهل “لا احب الآفلين” باشند.
منبع :www.nistengari.blogfa.com