نقش شگفت‌انگيز تعليم و تربيت در زندگي انسان از زمان گذشته بر هيچ انسان انديشمندي پوشيده نيست و ضرورت آن نيز تاكنون مورد ترديد قرار نگرفته است، زيرا تعليم و تربيت صحيح مي‌تواند فرد را به نيكي و سعادت زندگي زيبا و مطلوب هدايت كند، و او را در جهت تعالي و رشد قرار دهد. به زعم برخي انديشمندان چون لاك آدمي در آغاز تولّد خويش فاقد هر علم و كمالي است و به تدريج با تعليم و تربيت به طور مستقيم و غير مستقيم خو مي‌گيرد و استعدادهاي بالقوه‌اش را به فعليت مي‌رساند و ياد مي‌گيرد از امكان و توانمندي‌هاي خود در موقعيت‌هاي مختلف استفاده كند.بر اين اساس شكوفايي استعدادها، رشد ارزش‌هاي برتر انساني، انسان شدن و دست يافتن به كمال، مرهون تعليم و تربيت صحيح است. آفرينش انسان به گونه‌اي است كه شاكله و شخصيت او با تعليم و تربيت ساخته و پرداخته مي‌گردد و به كمال وجودي شايسته‌ي حال خود مي‌رسد. به طوري كه بسياري از علماي مسلمان، چون امام محمد غزالي و خواجه نصر‌الدين طوسي تعليم و تربيت را اشرف صناعات و برترين دانش‌ها دانسته‌اند.كانت معتقد است بشر تنها با تعليم و تربيت، آدم مي‌شود و آدمي چيزي جز آنچه تربيت از او مي‌سازد نيست. او مي‌گويد در بين ابداعات بشر دو مورد از مابقي مشكل‌تر است: يكي هنر مملكت‌داري يا حكومت و ديگري هنر تعليم و تربيت، كه به نظر وي تعليم و تربيت از حكومت كردن نيز مشكل‌تر است.در دنياي امروزي، شهروندان مهارت‌هايي را لازم دارند كه بتوانند در فضاي مطلوب زندگي خود به آساني خو گيرند و با آن فضاي خاص خود را سازگار نمايند. بديهي است كه اين مهارت‌ها توسط دستگاه عظيم تعليم و تربيت به شخص عرضه مي‌گردند. با توجه به اهميت و ضرورت اين مهم بر تمام آحاد جامعه است كه نهايت سعي و تلاش خود را به كار برند تا اين وظيفه مهم به نحو شايسته‌اي صورت گيرد.در گذشته تمام نيازهاي بشر در خانواده برآورده مي‌شد و خانواده نقش مهمي را در آموزش و پرورش ايفا مي‌كرد. در آن دوران با توجه به نظام طبقاتي حاكم بر جامعه، عموم مردم آموزش رسمي نمي‌ديدند و تنها فرزندان در خانواده مسايل مورد نياز خود را ياد مي‌گرفتند. آموزش مشاغل بصورت وراثتي و غير رسمي از نسلي به نسل ديگر منتقل مي‌شد اما با گسترش جوامع و پيدايش شهرنشيني نيازهاي انسان‌ها نيز پيچيده‌تر گرديد و بر اساس تخصصي شدن آموزش، مؤسساتي براي برآورده ساختن نيازهاي آموزشي مردم در جامعه بوجود آمدند. اين مؤسسات به صورت سازمانهاي تربيتي و نظام‌هاي آموزشي شكل يافتند و به عنوان يكي از اركان اساسي تكوين، توسعه و انتقال عناصر فرهنگي جامعه به حساب آمدند. هر چه زمان پيش مي‌رفت، پيچيدگي جوامع و نيازهاي مردم بيش تر و پيچيده‌تر مي‌شد و نيازمندي به آموزشـــي كه سريع تر، بهتر و مؤثرتر و كارآمدتر باشد احساس مي‌شد.در دنياي امروز اين فرياد بگوش مي‌رسد كه كامپيوترها مي‌آيند و انقلاب فن‌آورانه به آهستگي راه خود را از كودكستان تا دانشگاه‌ها به كلاس درس باز مي‌نمايد، اينترنت به متخصصان اجازه مي‌دهد تا با كم تر هزينه‌اي كلاس درس را به خانه‌ي دانش‌آموزان و دانشجويان ببرند و نياز حضور آنان در كلاس را حل نمايند و هر كس در هر جاي دنيا مي‌تواند از هر كلاس و يا هر رشته‌اي كه بدان علاقه‌مند است اطلاعات كسب كند و در آن رشته متخصص شود. با چنين شرايطي دنياي امروز به گونه‌اي است كه تمام برنامه‌هاي آموزش و يادگيري بايد از سخنراني به روش‌هاي دانش‌آموز محور و يادگيري محور تغيير يابد. از طرف ديگر علاوه بر تحولات فن‌آورانه تحولات فلسفي و تئوريكي زيادي در دنياي ما رخ داده است به طوري كه اكنون انسان فرانوگرا با چشم نقد به تمام مسائل گذشته نگاه مي‌كند. فرانوگرايي كه شكل تكامل يافته‌اي از انديشه‌هاي نوگرايي است با تأثير‌پذيري از ذهنيت انتقادي و آزادي طلب مدرنيته، عقايد، اصول و آرمان‌هاي فلسفي، علمي و زيبايي شناختي جهان ديروز را مورد نقد سنجش و ارزشيابي قرار مي‌دهد و انسان امروز را به چالش‌هاي جديدي در آموزش و پرورش دعوت مي‌كند، به طوري كه نظام تربيتي و كارگزاران آن نيز بايد مقدار قابل توجهي نسبت به گذشته تغيير نگرش دهند، و بايد دانش‌آموزان فعال، خلاّق و متفكر تربيت نمايند. يادگيري و آموزش بايد به عنوان محور مدارس قلمداد شوند و راه بردهاي آموزش بايد پاسخ گوي نيازهاي آينده فراگيران باشد و اين مساله‌اي است كه در نوشته هاي بعدي به ان مي پردازم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *