خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت
به قصد جان من زار ناتوان انداخت
نبود نقش دو عالم که رنگ الفت بود
زمانه طرح محبت نه این زمان انداخت
به یک کرشمه که نرگس به خود فروشی کرد
فریب چشم تو صد فتنه در جهان انداخت
خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت
به قصد جان من زار ناتوان انداخت
نبود نقش دو عالم که رنگ الفت بود
زمانه طرح محبت نه این زمان انداخت
به یک کرشمه که نرگس به خود فروشی کرد
فریب چشم تو صد فتنه در جهان انداخت
اي هدهد صبا به سبا ميفرستمت………بنگر كه از كجا به كجا ميفرستمت
حيفست طائري چو تودر خاكدان غم……..زينجا به آشيان وفا ميفرستمت
در راه عشق مرحله قرب و بعد نيست……. مي بينمت عيان و دعا ميفرستمت
هر صبح و شام قافله اي از دعاي خير……..در صحبت شمال و صبا ميفرستمت
تا لشگرغمت نكند ملك دل خراب…………..جان عزيز خود را به نوا ميفرستمت
اي غايب از نظر كه شدي همنشين دل…….مي گويمت دعا و ثنا ميفرستمت
در روي خود تفرج صنع خداي كن……………. كائينه خداي نما ميفرستمت
تا مطربان زشوق منت آگهي دهند………….قول و غزل به ساز و نوا ميفرستمت
ساقي بيا كه هاتف غيبم به مژده گفت…….با درد صبر كن كه دوا ميفرستمت
حافظ سرود مجلس ما ذكر خير تست……….بشتاب هان كه اسب و قبا ميفرستمت