سکوت!

وقتی آرزوی آدم این باشه فاصله بشه دو سال و ظرف کمتر از بیست روز فاصله ات بشه دو سال و خیلی بیشتر؛ یعنی خدا خیلی دوستت داره! قرارمون این بود من فکر نکنم و سکوت کنم اما نمیشه فکر نکرد و نمیشه حرف نزد این نه تقصیر منه و نه تقصیر تو! یه اتفاقات […]

بودن!

امروز یه دوست زنگ زد جایی باشیم دو سال صبوری برای فتح یه جایی ارزششا داشت بریم اما پیچوندم احتمالا دوستان دلخور شدند اما من به دوسال دیگه می اندیشم دو سال پیش از اون نقطه ضربه خوردیم و حالا اونجا با تلاشهای همه جانبه از دستشون خارج شده اونجا نرفتم تا دو سال دیگه […]

امروز!

امروز روز خوبیه چون با یه دوست قراره برم دیدن یه دوست! من فقط میرم. قدیمترا بود روز خوبی نبود اما الان روز خوبیه. یادش به خیر ویلاهای ده بالای دانشگاه یزد و خاطرات یه دوست در یک شب تابستان و توسل به حضرت عباس و چقدر خندیدیم و خاطرات سفر گذشته که حالا باید […]

تولد دوباره!

شنبه یه جلسه داشتیم راجع به همه چیز حرف زدیم جز اونجایی که هدف بود اینکه ادم بتونه ذهنا را طوری مهندسی کنه که بی هیچ هزینه حتی حرف زدن راجع به یه جایی یا یه چیزی اونجا را هدف قرار بده عالیه. به نظرم با بازسازی اون فضا خیلی اتفاقات خوبی خواهد افتاد. از […]

پرسه های عاشقانه!

قول داده بودم فکر نکنم و طبیعتا سخن نگویم و ننویسم اما ادم است دیگر گاهی فکر سراغ ادم می آید! یکی دو سال پیش بود که جایی با یه تیم بودیم و اتفاقی افتاد وقتی دچار چالش شدیم (زمین خوردیم زمین خوردنی) یه دوست  ابزار کارشا جایی گذاشته بود که نباید اون روز بر […]