امروز روز خوبیه چون با یه دوست قراره برم دیدن یه دوست! من فقط میرم. قدیمترا بود روز خوبی نبود اما الان روز خوبیه. یادش به خیر ویلاهای ده بالای دانشگاه یزد و خاطرات یه دوست در یک شب تابستان و توسل به حضرت عباس و چقدر خندیدیم و خاطرات سفر گذشته که حالا باید […]
تولد دوباره!
شنبه یه جلسه داشتیم راجع به همه چیز حرف زدیم جز اونجایی که هدف بود اینکه ادم بتونه ذهنا را طوری مهندسی کنه که بی هیچ هزینه حتی حرف زدن راجع به یه جایی یا یه چیزی اونجا را هدف قرار بده عالیه. به نظرم با بازسازی اون فضا خیلی اتفاقات خوبی خواهد افتاد. از […]
پرسه های عاشقانه!
قول داده بودم فکر نکنم و طبیعتا سخن نگویم و ننویسم اما ادم است دیگر گاهی فکر سراغ ادم می آید! یکی دو سال پیش بود که جایی با یه تیم بودیم و اتفاقی افتاد وقتی دچار چالش شدیم (زمین خوردیم زمین خوردنی) یه دوست ابزار کارشا جایی گذاشته بود که نباید اون روز بر […]
عاشقانه های من!
یه وقتی ادما به یکی می خندن و یه وقتی یکی به اونایی که خندیدند. الان نوبت خنده ماست و تو برام نوشتی فکر نکنم به خاطر تو قول میدم سعیما بکنم که فکر نکنم شاید الان دیگه کمترم لازمه باشه فکر کنم. یه جاهایی دیگه رسیدیم اخر خط. امروز یه سیستم تمام تلاش خودشا […]
بازی!
برای بار چندم در چند روز اخیر خواسته شد بر عکس تمام نگاه های قبلی از کسی حمایت بشه. راضی کردن ادما به تغییر رویه به این سادگی نیست. دل خود ادمم راضی نمیشه اما دستور دستوره. شاید هیچ وقت فکرشا هم نمی کردم باید یه روزی از چنین کسی حمایت کنیم. یه دستور دیگه […]