فرزند این سرزمین!

معمولا دو سه سال اخیر این ایام مشهد بودیم. امسال دعوت شدیم به جای مشهد بریم کرمانشاه و یه دوست بره گرگان به جاش ما دو تایی کارا پیچوندیم و تو یزد دور هم جمع شدیم. حالا باید منتظر موند و دید چه اتفاقی خواهد افتاد مخصوصا که ماها یکیمونم تو کار زیادیم وای به […]

در انتظار!

کارنامه‌ام پر از تقلب و گناه خط خطی سیاه هیچ وقت درسخوان نبوده‌ام ولی در شب تولدت مثل کاج توی طاق نصرت محله کار کرده‌ام شاخه‌های خشک داربست را بهار کرده‌ام * راستی دو روز قبل سرزده به خانه‌ی دل امید – همکلاسی‌ام – سر زدی ولی چرا به خانه‌ی حقیر قلب من نیامدی؟ رد […]

کار درست!

حدود یک ماه پیش بود (شاید هم کمی بیشتر) که دستور آمد یه جایی یه اتفاقی بیفته. نمیدونم چرا ولی کار شروع نشده بود که شد دو تا و تا امروز داره از چهارمی هم گذر میکنه. دو نفر رنگشون پریده و عقب نشینی کردند تا اونجا که یه دوست زنگ زده بود از یکیشون […]

جوانمردی!

دیروز برای یه پروژه مهم یا زهرا را گفتیم. نسبت به قبل بزرگتر شدیم و احتمالا پر توان تر! شتاب اونقدر زیاد  بود که نشه هیچ جور کنترلش کرد. تقدیم به حضرت دوست. برای اینکه هدفهای اصلی گم بشن یه جای دیگه یه اتیش روشن کردم. به نظر می رسه مقام بالاتر عصبانی تر از […]

عقاب

عقاب همیشه تنهاست و لاشخورها همیشه باهمند! پ ن: ۱- از تماس با آقازاده یه آقای واقعا آقا تا اثر بیرونی مورد مذاکره، کمتر از بیست و چهار ساعت بیشتر طول کشید. به نظر میرسه از این به بعد فقط باید سرعت کارا بیشتر بشه! ۲- پنج شنبه عصر حدودای ساعت پنج نزدیکای شهر مقدس […]